با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Battery

ˈbætri ˈbætri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    batteries

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun A2
باتری، باطری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a dead battery
- باتری خالی
- Does your battery need recharging?
- آیا باتری شما نیاز به پر شدن (شارژ کردن) دارد؟
noun
(نظامی) آتشبار، (توپخانه) دژ دارای توپخانه، سکو یا جایگاه توپ سنگین، یک دسته توپ یا موشک یا غیره، آتشبار، حمله با توپخانه
- a ship's antiaircraft battery
- آتش‌بار ضدهوایی ناو
- The missile batteries started firing.
- گروه موشک‌ها شروع به آتش کرد.
noun
کوبش، کوفتن، درهم کوبی، داغان‌سازی، له‌سازی
noun
(موسیقی) سازهای ضربی، صدای طبل
noun
حقوق ضرب و جرح
- assault and battery
- حمله و ضرب و جرح
noun
دسته، سری، گروهی از چیزهای مشابه یا هم‌کاربرد
- a battery of hard tests
- سلسله آزمون‌های مشکل
- A battery of cameras were set to record every phase of the eclipse.
- تعدادی دوربین برای ضبط کلیه‌ی مراحل کسوف آماده شده بود.
noun
(آتشبار) دارای کالیبر یکجور، قبضه
- a battery of six guns
- شش قبضه توپ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد battery

  1. noun series of similar things
    Synonyms: array, batch, body, bunch, bundle, chain, clot, clump, cluster, group, lot, ring, sequence, set, suite
    Antonyms: individual
  2. noun physical abuse
    Synonyms: assault, attack, beating, mayhem, mugging, onslaught, thumping, violence
  3. noun group of weapons
    Synonyms: artillery, cannon, cannonry, gunnery unit, guns

Collocations

  • battery defense

    (ارتش) پدافند دور تا دور آتش‌بار

  • battery farm

    (انگلیس) مرغ‌داری (ویژه‌ی فرآورد تخم‌مرغ)

  • battery headquarters

    (ارتش) ارکان آتش‌بار، ستاد آتش‌بار

  • in battery

    (در مورد توپ سنگین) توپ آماده برای آتش

  • the battery

    پارک باتری در شهر نیویورک (Battery Park هم می‌گویند)

ارجاع به لغت battery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «battery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/battery

لغات نزدیک battery

پیشنهاد بهبود معانی