با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Surge

sɜːrdʒ sɜːdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    surged
  • شکل سوم:

    surged
  • سوم شخص مفرد:

    surges
  • وجه وصفی حال:

    surging
  • شکل جمع:

    surges

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
افزایش (ناگهانی و بسیار زیاد)
- The surge in COVID-19 cases has overwhelmed hospitals.
- افزایش موارد ابتلا به کووید-۱۹ بیمارستان‌ها را تحت‌تأثیر قرار داده است.
- The surge of adrenaline gave him the strength to lift the heavy object.
- افزایش آدرنالین به او قدرتی داد تا جسم سنگین را بلند کند.
noun countable
موج، هجوم (جمعیت و غیره)
- The surge of shoppers on Black Friday created chaos in the store.
- موج خریداران در حراجمعه باعث ایجاد هرج‌ومرج در فروشگاه شد.
- The surge of fans at the concert caused a temporary bottleneck at the entrance.
- هجوم هواداران در کنسرت باعث قفل شدن موقت در ورودی شد.
noun countable
فوران، جوشش، غلیان (خشم و غیره)
- The surge of excitement was palpable.
- فوران هیجان محسوس بود.
- The surge of love she felt for her newborn baby was overwhelming.
- غلیان عشقی که او به بچه‌ی تازه‌متولدشده‌اش احساس داشت بسیار زیاد بود.
noun countable
فراریز، خیزش، موج بلند (آب)، خیزاب
- the surge of the sea
- فراریز دریا
- The surge of the ocean waves was breathtaking.
- خیزش امواج اقیانوس خیره‌کننده بود.
verb - intransitive
افزایش یافتن (ناگهانی و بسیار زیاد)، جهش کردن
- The virus cases surged in the city.
- موارد ابتلا به این ویروس در شهر افزایش یافت.
- The stock market surged after positive economic news was announced.
- پس از انتشار اخبار مثبت اقتصادی، بازار سهام جهش کرد.
verb - intransitive
سراریز شدن، هجوم بردن (جمعیت و غیره)
- Millions of immigrants surged westward.
- میلیون‌ها مهاجر به‌ سوی غرب سرازیر شدند.
- The crowd surged forward as the doors opened.
- با باز شدن درها، جمعیت به جلو هجوم بردند.
verb - intransitive
موج زدن، فوران کردن، غلیان کردن (خشم و غیره)
- Love surged through every part of his body.
- عشق در سرتاسر بدنش موج می‌زد.
- The anger surged within me as I listened to his offensive comments.
- وقتی به نظرات توهین‌آمیز او گوش می‌دادم، عصبانیت در وجودم فوران کرد.
verb - intransitive
موج زدن، فراریز کردن، خیزاب کردن، موج‌زنان پیش رفتن، خروشان بودن (آب)
- The sea surged on the massive cliffs.
- دریا بر صخره‌های غول‌آسا می‌خروشید (فراریز می‌کرد).
- A wave surges.
- موج فراریز می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد surge

  1. noun rush, usually of liquid
    Synonyms: billow, breaker, deluge, efflux, flood, flow, growth, gush, intensification, outpouring, rise, roll, surf, swell, upsurge, wave
  2. verb rush, usually in liquid form
    Synonyms: arise, billow, climb, deluge, eddy, flow, grow, gush, heave, mount, pour, ripple, rise, roll, sluice, stream, swell, swirl, tower, undulate, well forth

ارجاع به لغت surge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/surge

لغات نزدیک surge

پیشنهاد بهبود معانی