فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Surge

sɜːrdʒ sɜːdʒ

گذشته‌ی ساده:

surged

شکل سوم:

surged

سوم‌شخص مفرد:

surges

وجه وصفی حال:

surging

شکل جمع:

surges

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1

افزایش (ناگهانی و بسیار زیاد)

The surge in COVID-19 cases has overwhelmed hospitals.

افزایش موارد ابتلا به کووید-۱۹ بیمارستان‌ها را تحت‌تأثیر قرار داده است.

The surge of adrenaline gave him the strength to lift the heavy object.

افزایش آدرنالین به او قدرتی داد تا جسم سنگین را بلند کند.

noun countable

موج، هجوم (جمعیت و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The surge of shoppers on Black Friday created chaos in the store.

موج خریداران در حراجمعه باعث ایجاد هرج‌ومرج در فروشگاه شد.

The surge of fans at the concert caused a temporary bottleneck at the entrance.

هجوم هواداران در کنسرت باعث قفل شدن موقت در ورودی شد.

noun countable

فوران، جوشش، غلیان (خشم و غیره)

The surge of excitement was palpable.

فوران هیجان محسوس بود.

The surge of love she felt for her newborn baby was overwhelming.

غلیان عشقی که او به بچه‌ی تازه‌متولدشده‌اش احساس داشت بسیار زیاد بود.

noun countable

فراریز، خیزش، موج بلند (آب)، خیزاب

the surge of the sea

فراریز دریا

The surge of the ocean waves was breathtaking.

خیزش امواج اقیانوس خیره‌کننده بود.

verb - intransitive

افزایش یافتن (ناگهانی و بسیار زیاد)، جهش کردن

The virus cases surged in the city.

موارد ابتلا به این ویروس در شهر افزایش یافت.

The stock market surged after positive economic news was announced.

پس از انتشار اخبار مثبت اقتصادی، بازار سهام جهش کرد.

verb - intransitive

سراریز شدن، هجوم بردن (جمعیت و غیره)

Millions of immigrants surged westward.

میلیون‌ها مهاجر به‌ سوی غرب سرازیر شدند.

The crowd surged forward as the doors opened.

با باز شدن درها، جمعیت به جلو هجوم بردند.

verb - intransitive

موج زدن، فوران کردن، غلیان کردن (خشم و غیره)

Love surged through every part of his body.

عشق در سرتاسر بدنش موج می‌زد.

The anger surged within me as I listened to his offensive comments.

وقتی به نظرات توهین‌آمیز او گوش می‌دادم، عصبانیت در وجودم فوران کرد.

verb - intransitive

موج زدن، فراریز کردن، خیزاب کردن، موج‌زنان پیش رفتن، خروشان بودن (آب)

The sea surged on the massive cliffs.

دریا بر صخره‌های غول‌آسا می‌خروشید (فراریز می‌کرد).

A wave surges.

موج فراریز می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد surge

  1. noun rush, usually of liquid
    Synonyms:
    flow wave flood rise gush roll swell deluge outpouring growth intensification billow breaker efflux
  1. verb rush, usually in liquid form
    Synonyms:
    flow stream pour rise swell roll grow arise mount climb gush deluge ripple billow swirl eddy sluice heave undulate tower well forth

ارجاع به لغت surge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/surge

لغات نزدیک surge

پیشنهاد بهبود معانی