فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Ripple

ˈrɪpl ˈrɪpl

گذشته‌ی ساده:

rippled

شکل سوم:

rippled

سوم‌شخص مفرد:

ripples

وجه وصفی حال:

rippling

شکل جمع:

ripples

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adjective

موج‌دار شدن، دارای سطح ناهموار، به‌طور موجی حرکت کردن، مانند آب مواج شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Iraj threw stones in the lake and watched the ripples.

ایرج در دریاچه سنگ انداخت و امواج کوچک را تماشا کرد.

slight ripples on the surface of the metal

موج‌های خفیف بر سطح فلز

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the ripple of their laughter

صدای خفیف خنده‌ی آن‌ها

I heard the ripple of the stream.

شرشر جویبار را شنیدم.

The cool breeze rippled the lake's surface.

نسیم خنک سطح دریاچه را لرزان کرد.

Tall corn rippled in the fields.

ذرت‌های بلند در دشت‌ها موج می‌زدند.

Her song rippled through the hall.

آواز او در تالار تموج ملایمی ایجاد کرد.

a table with a rippled surface

میز با سطح موج‌دار

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ripple

  1. noun wave; wrinkle
    Synonyms:
    wave line swell surge rush curl fold furrow crest breaker tide undulation billow whitecap rippling
  1. verb wave
    Synonyms:
    motion stir sway flow fluctuate undulate surge swell flutter vibrate oscillate quiver vacillate splash pulsate palpitate swish curl coil

ارجاع به لغت ripple

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ripple» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ripple

لغات نزدیک ripple

پیشنهاد بهبود معانی