گذشتهی ساده:
rippledشکل سوم:
rippledسومشخص مفرد:
ripplesوجه وصفی حال:
ripplingشکل جمع:
ripplesموجدار شدن، دارای سطح ناهموار، بهطور موجی حرکت کردن، مانند آب مواج شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Iraj threw stones in the lake and watched the ripples.
ایرج در دریاچه سنگ انداخت و امواج کوچک را تماشا کرد.
slight ripples on the surface of the metal
موجهای خفیف بر سطح فلز
the ripple of their laughter
صدای خفیف خندهی آنها
I heard the ripple of the stream.
شرشر جویبار را شنیدم.
The cool breeze rippled the lake's surface.
نسیم خنک سطح دریاچه را لرزان کرد.
Tall corn rippled in the fields.
ذرتهای بلند در دشتها موج میزدند.
Her song rippled through the hall.
آواز او در تالار تموج ملایمی ایجاد کرد.
a table with a rippled surface
میز با سطح موجدار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ripple» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ripple