گذشتهی ساده:
swelledشکل سوم:
swollenسومشخص مفرد:
swellsوجه وصفی حال:
swellingباد کردن، آماس کردن، متورم کردن، باد غرور داشتن، تورم، برجستگی، برجسته، شیک، زیبا، عالی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
he has a toothache and his cheek is swollen.
دندانش درد میکند و گونهاش ورم کرده است.
at night my feet swell.
شبها پاهایم باد میکنند.
his big belly swelled out over his broad belt.
شکم گندهی او از بالای کمر بند پهنش بیرون زده بود.
rivers swollen by rain.
رودخانههایی که از شدت باران طغیان کردهاند.
success has swollen him with pride.
موفقیت باد غرور او را زیاد کرده است.
his heart swelled with anger.
قلبش از خشم مملو شد.
membership swelled to a thousand.
تعداد اعضا به هزار رسید.
the ever-swelling number of refugees
شمار روزافزون پناهندگان
the city's population is swelling rapidly.
جمعیت شهر به سرعت زیاد میشود.
heavenly music swelled and filled the house.
موسیقی آسمانی بلند شد و خانه را فرا گرفت.
the bodice had accentuated the swell of her breasts.
پستانبند برجستگی سینههایش را چشمگیرتر کرده بود.
the swell in the back of the book is from moisture.
بادکردگی عطف کتاب از رطوبت است.
the mid-Atlantic swell
رشته کوه میان اقیانوس اطلس
a swell in population
افزایش جمعیت
only swell people go to that restaurant.
فقط مردم شیکپوش به آن رستوران میروند.
a swell hotel
یک هتل شیک
your father is a swell guy.
پدرت آدم واقعاً خوبی است.
Our trip was swell.
سفر ما معرکه بود.
he is a real swell on Persian carpets.
او در کار فرش ایرانی واقعاً استاد است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «swell» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swell