آخرین به‌روزرسانی:

Balloon

bəˈluːn bəˈluːn

گذشته‌ی ساده:

ballooned

شکل سوم:

ballooned

سوم‌شخص مفرد:

balloons

وجه وصفی حال:

ballooning

شکل جمع:

balloons

توضیحات:

در معنای دوم همچنین می‌توان از hot-air balloon به‌جای balloon استفاده کرد.

در معنای سوم همچنین می‌توان از speech balloon و thought balloon به‌جای balloon استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2

بادکنک

We bought a giant balloon to surprise our friend on her birthday.

برای دوستمان بادکنک بزرگی خریدیم تا در روز تولدش او را غافلگیر کنیم.

The balloon popped as soon as it touched the sharp edge of the tree branch.

بادکنک به لبه‌ی تیز شاخه‌ی درخت برخورد کرد و ترکید.

noun countable

بالن (وسیله‌ای برای حمل‌ونقل هوایی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The children were delighted to see the colorful balloon floating in the sky.

کودکان از دیدن بالن رنگارنگ در آسمان خوشحال شدند.

The balloon slowly ascended into the clouds.

بالن به بالای ابرها رفت.

noun countable

بالن، حباب، کادر گفت‌وگو (طرحی هندسی که اغلب در کارتون‌ها برای نشان دادن صحبت‌ها یا افکار افراد استفاده می‌شود)

The balloon in the cartoon showed the character's thoughts.

بالن در کارتون افکار آن شخصیت را نشان می‌داد.

He placed the punchline in a separate balloon for comedic effect.

او جمله‌ی طنز نهایی را در حبابی جداگانه قرار داد تا اثر خنده‌دارش بیشتر شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the balloon above my favorite character's head

بالن بالای سر شخصیت محبوبم

verb - intransitive

بسط یافتن، منبسط شدن، گسترش یافتن، بزرگ شدن، زیاد شدن، افزایش یافتن

Her fame ballooned overnight after the video went viral.

بعداز اینکه ویدئو وایرال شد، شهرت او یک‌شبه افزایش یافت.

The budget deficit has ballooned.

کسر بودجه به‌سرعت زیاد شده است.

verb - intransitive

باد کردن، متورم شدن، پف کردن، گشاد شدن، پر از هوا شدن

Her skirt ballooned in the wind.

دامن او در باد پف کرد.

His cheeks ballooned when he blew into the trumpet.

گونه‌هایش هنگام فوت کردن در ترومپت، باد کردند.

verb - intransitive

با بالن پرواز کردن، با بالن سفر کردن

She dreams of ballooning around the world.

او رویای سفر با بالون به‌دور دنیا را در سر دارد.

We ballooned over vineyards and villages during our vacation.

در تعطیلات‌مان، با بالن بر فراز تاکستان‌ها و روستاها پرواز کردیم.

noun countable

وام بالون (نوعی وام با اقساط ابتدایی کوچک و پرداخت نهایی سنگین)

He defaulted on his balloon mortgage because he couldn’t afford the lump-sum payment.

او نتوانست وام بالن خود را پرداخت کند چون از عهده‌ی مبلغ نهایی یک‌جا برنمی‌آمد.

Balloons can be risky for people with unstable income.

وام‌های بالن برای افرادی با درآمد ناپایدار می‌توانند پرریسک باشند.

noun countable

پزشکی بالن (وسیله‌ای که برای باز کردن گرفتگی عروق به کار می‌رود)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

The doctor inflated the balloon inside the artery to widen the blocked area.

پزشک، بالن را درون رگ باد کرد تا ناحیه‌ی مسدودشده را باز کند.

These medical balloons are designed to be minimally invasive.

این بالن‌های پزشکی طوری طراحی شده‌اند که کمترین تهاجم را داشته باشند.

adjective

بالن‌مانند، بالن‌شکل، بالنی

A balloon sleeve blouse is perfect for making a statement at a formal event.

بلوز با آستین بالنی برای جلب توجه در رویداد رسمی، عالی است.

The jacket was adorned with balloon details that added volume to the design.

کاپشن با جزئیات بالن‌مانند تزئین شده بود که به طراحی آن حجم داده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

balloon archway

راهروی بالن‌مانند

verb - transitive

افزایش دادن، بالا بردن، زیاد کردن، توسعه دادن

We can balloon the sales of our products by offering attractive discounts.

با دادن تخفیف‌های جذاب می‌توانیم فروش محصولاتمان را افزایش دهیم.

The company decided to balloon their sales figures by launching a new marketing campaign.

شرکت تصمیم گرفت با راه‌اندازی یک کمپین بازاریابی جدید میزان فروش خود را افزایش دهد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد balloon

  1. noun inflated material or vehicle
    Synonyms:
    airship blimp zeppelin dirigible bladder
  1. verb billow out; bloat
    Synonyms:
    swell expand inflate enlarge dilate puff out distend bulge blow up belly
  1. verb become inflated
    Synonyms:
    inflate expand billow bloat airship swell-up bag blimp distend gasbag swell zeppelin
  1. verb to expand or swell out like a balloon.
    Synonyms:
    bulge

Collocations

balloon angioplasty

(گشودن یا گشاد کردن شریان توسط بالون) رگ دشتاری به کمک بالون، آنژیوپلاستی توسط بالون

سوال‌های رایج balloon

معنی balloon به فارسی چی میشه؟

کلمه "balloon" به زبان انگلیسی به معنای "بادکنک" است و این واژه به اشیاء توخالی و انعطاف‌پذیری اشاره دارد که معمولاً از مواد لاستیکی یا پلاستیکی ساخته شده‌اند و می‌توانند با گاز یا هوا پر شوند. بادکنک‌ها به دلیل طراحی ساده و رنگارنگ خود، در مناسبت‌های مختلفی مانند جشن تولد، عروسی‌ها و مراسم‌های جشنواره‌ای مورد استفاده قرار می‌گیرند.

معانی و کاربردها:

1. بادکنک: رایج‌ترین معنا. بادکنک‌ها معمولاً برای تزیین و جشن‌ها استفاده می‌شوند.

2. بادکنک هوایی: به نوعی از بادکنک که معمولاً با هلیوم پر می‌شود و به سمت بالا می‌رود.

3. بادکنک‌های گازدار: بادکنک‌هایی که با گازهایی غیر از هوا پر می‌شوند و به طور خاص در علم فیزیک و شیمی مورد مطالعه قرار می‌گیرند.

4. بادکنک‌های تبلیغاتی: شرکت‌ها و برندها اغلب از بادکنک‌ها برای تبلیغات خود استفاده می‌کنند.

5. بادکنک‌های پزشکی: در برخی از روش‌های پزشکی، بادکنک‌ها برای باز کردن عروق یا به عنوان ابزار در عمل‌های جراحی استفاده می‌شوند.

نکات جالب:

- تاریخچه: بادکنک‌ها به قرن ۱۸ میلادی برمی‌گردند و در ابتدا از پوست حیوانات ساخته می‌شدند. با پیشرفت فناوری و صنعت، مواد اولیه بادکنک‌ها تغییر کردند و به لاستیک و پلاستیک تبدیل شدند.

- انواع بادکنک: بادکنک‌ها در اشکال و اندازه‌های مختلف وجود دارند. از بادکنک‌های بزرگ برای تزیینات تا بادکنک‌های کوچک برای بازی و سرگرمی.

- هلیوم: بادکنک‌هایی که با هلیوم پر می‌شوند قادرند به سمت بالا پرواز کنند. هلیوم یک گاز غیرسمی و بی‌بو است که به بادکنک‌ها خاصیت شناور بودن می‌دهد.

- بادکنک‌های فانتزی: این بادکنک‌ها معمولاً به شکل شخصیت‌های کارتونی یا اشیاء خاص طراحی می‌شوند و به عنوان هدیه‌های ویژه مورد استفاده قرار می‌گیرند.

- استفاده در علم: بادکنک‌ها در آزمایش‌های علمی برای نشان دادن مفاهیم فیزیکی مانند فشار و حجم استفاده می‌شوند. مثلاً در آزمایش‌هایی که به بررسی رفتار گازها در دماهای مختلف می‌پردازند.

فعالیت‌های مرتبط:

- ساخت بادکنک‌های حیوانی: یکی از فعالیت‌های سرگرم‌کننده که با بادکنک‌ها انجام می‌شود، ساخت اشکال مختلف مانند حیوانات و اشیاء است. این فعالیت معمولاً در جشن‌ها و مهمانی‌ها مورد استقبال قرار می‌گیرد.

- بازی با بادکنک: بازی‌های مختلفی نیز با استفاده از بادکنک‌ها برگزار می‌شود که شامل پرتاب، نگه‌داشتن و یا حتی پین کردن بادکنک‌ها می‌شود.

ارجاع به لغت balloon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «balloon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/balloon

لغات نزدیک balloon

پیشنهاد بهبود معانی