با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bladder

ˈblædər ˈblædə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bladders

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    کیسه، آبدان، مثانه، بادکنک، پیشابدان
    • - He had a weak bladder and went to the bathroom often.
    • - مثانه‌اش ضعیف بود و مرتب مستراح می‌رفت.
    • - a football bladder
    • - تویی توپ فوتبال
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bladder

  1. noun A distensible membranous sac (usually containing liquid or gas)
    Synonyms: bag, blister, vesica, inflate, pocket, pouch, sac, vesicle

ارجاع به لغت bladder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bladder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bladder

لغات نزدیک bladder

پیشنهاد بهبود معانی