فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Blister

ˈblɪstər ˈblɪstə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    blistered
  • شکل سوم:

    blistered
  • سوم شخص مفرد:

    blisters
  • وجه وصفی حال:

    blistering
  • شکل جمع:

    blisters

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb countable C2
    تاول، آبله، تاول زدن
    • - Large blisters could be seen over his burned skin.
    • - روی پوست سوخته‌اش تاول‌های بزرگی دیده می‌شد.
    • - The new shoes had caused blisters on his toes.
    • - کفش‌های نو بر انگشتان پایش تاول ایجاد کرده بود.
    • - Hard work had blistered his hands.
    • - کار سخت باعث شده بود که دست‌هایش تاول بزند.
    • - Small blisters on the painted table.
    • - برجستگی‌های کوچک روی میزی که رنگ شده است.
    • - His words were blistering and angered everyone.
    • - حرف‌هایش تند و دردآور بود و همه را خشمگین کرد.
    • - the blistering days of summer
    • - روزهای بسیار گرم تابستان
    • - blistering heat
    • - گرمای طاقت‌فرسا (تاول‌ساز)
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد blister

  1. noun swelling
    Synonyms: abscess, blain, bleb, boil, bubble, bulla, burn, canker, carbuncle, cyst, furuncle, pimple, pustule, sac, sore, ulcer, vesication, vesicle, wale, weal, welt, wheal

ارجاع به لغت blister

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blister» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blister

لغات نزدیک blister

پیشنهاد بهبود معانی