فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Blister

ˈblɪstər ˈblɪstə

گذشته‌ی ساده:

blistered

شکل سوم:

blistered

سوم‌شخص مفرد:

blisters

وجه وصفی حال:

blistering

شکل جمع:

blisters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2

تاول

Large blisters could be seen over his burned skin.

روی پوست سوخته‌اش تاول‌های بزرگی دیده می‌شد.

The new shoes had caused blisters on his toes.

کفش‌های نو روی انگشتان پایش تاول ایجاد کرده بود.

noun countable

هر چیز تاول‌مانند، برجستگی (مثلاً روی گیاهان یا در سطح رنگ‌کاری‌شده و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Small blisters on the painted table.

برجستگی‌های کوچک روی میزی که رنگ شده است.

The blister on the paint surface needed to be repaired.

تاول روی سطح رنگ نیاز به اصلاح داشت.

verb - intransitive verb - transitive

تاول زدن، دچار تاول شدن، باعث بروز تاول شدن

Hard work had blistered his hands.

کار سخت باعث شده بود که دست‌هایش تاول بزند.

Wearing tight shoes for too long can blister your feet.

پوشیدن کفش‌های تنگ به مدت طولانی می‌تواند باعث شود پاهای شما تاول بزند.

verb - transitive

زخم زبان زدن

The coach blistered the team for their lackluster performance.

مربی به تیم به خاطر عملکرد ضعیفشان زخم زبان زد.

The boss blistered the employees.

رئیس به کارمندان زخم زبان زد.

verb - transitive

قاطعانه شکست دادن (حریف)

The team blistered their rivals.

این تیم حریفانش را قاطعانه شکست داد.

He blistered his opponent with a series of powerful punches.

او با یک سری مشت‌های قدرتمند حریفش را قاطعانه شکست داد.

verb - transitive

محکم شوت کردن، محکم ضربه زدن (به توپ و غیره)

He blistered the golf ball.

به توپ گلف محکم ضربه زد.

He blistered the ball into the top corner of the net.

توپ را به گوشه‌ی بالای تور محکم شوت کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blister

  1. noun swelling
    Synonyms:
    sore pimple boil abscess cyst ulcer bubble sac welt weal wheal vesicle bulla pustule burn furuncle wale bleb carbuncle blain canker vesication

ارجاع به لغت blister

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blister» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blister

لغات نزدیک blister

پیشنهاد بهبود معانی