آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۴ خرداد ۱۴۰۳

    Blister

    ˈblɪstər ˈblɪstə

    گذشته‌ی ساده:

    blistered

    شکل سوم:

    blistered

    سوم‌شخص مفرد:

    blisters

    وجه وصفی حال:

    blistering

    شکل جمع:

    blisters

    معنی blister | جمله با blister

    noun countable C2

    تاول

    Large blisters could be seen over his burned skin.

    روی پوست سوخته‌اش تاول‌های بزرگی دیده می‌شد.

    The new shoes had caused blisters on his toes.

    کفش‌های نو روی انگشتان پایش تاول ایجاد کرده بود.

    noun countable

    هر چیز تاول‌مانند، برجستگی (مثلاً روی گیاهان یا در سطح رنگ‌کاری‌شده و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    Small blisters on the painted table.

    برجستگی‌های کوچک روی میزی که رنگ شده است.

    The blister on the paint surface needed to be repaired.

    تاول روی سطح رنگ نیاز به اصلاح داشت.

    verb - intransitive verb - transitive

    تاول زدن، دچار تاول شدن، باعث بروز تاول شدن

    Hard work had blistered his hands.

    کار سخت باعث شده بود که دست‌هایش تاول بزند.

    Wearing tight shoes for too long can blister your feet.

    پوشیدن کفش‌های تنگ به مدت طولانی می‌تواند باعث شود پاهای شما تاول بزند.

    verb - transitive

    زخم زبان زدن

    The coach blistered the team for their lackluster performance.

    مربی به تیم به خاطر عملکرد ضعیفشان زخم زبان زد.

    The boss blistered the employees.

    رئیس به کارمندان زخم زبان زد.

    verb - transitive

    قاطعانه شکست دادن (حریف)

    The team blistered their rivals.

    این تیم حریفانش را قاطعانه شکست داد.

    He blistered his opponent with a series of powerful punches.

    او با یک سری مشت‌های قدرتمند حریفش را قاطعانه شکست داد.

    verb - transitive

    محکم شوت کردن، محکم ضربه زدن (به توپ و غیره)

    He blistered the golf ball.

    به توپ گلف محکم ضربه زد.

    He blistered the ball into the top corner of the net.

    توپ را به گوشه‌ی بالای تور محکم شوت کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد blister

    1. noun swelling
      Synonyms:
      sore pimple boil abscess cyst ulcer bubble sac welt weal wheal vesicle bulla pustule burn furuncle wale bleb carbuncle blain canker vesication

    سوال‌های رایج blister

    گذشته‌ی ساده blister چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده blister در زبان انگلیسی blistered است.

    شکل سوم blister چی میشه؟

    شکل سوم blister در زبان انگلیسی blistered است.

    شکل جمع blister چی میشه؟

    شکل جمع blister در زبان انگلیسی blisters است.

    وجه وصفی حال blister چی میشه؟

    وجه وصفی حال blister در زبان انگلیسی blistering است.

    سوم‌شخص مفرد blister چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد blister در زبان انگلیسی blisters است.

    ارجاع به لغت blister

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «blister» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blister

    لغات نزدیک blister

    • - blissfully happy
    • - blissfully unaware
    • - blister
    • - blister beetle
    • - blister copper
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.