امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Blister

ˈblɪstər ˈblɪstə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    blistered
  • شکل سوم:

    blistered
  • سوم‌شخص مفرد:

    blisters
  • وجه وصفی حال:

    blistering
  • شکل جمع:

    blisters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
تاول

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Large blisters could be seen over his burned skin.
- روی پوست سوخته‌اش تاول‌های بزرگی دیده می‌شد.
- The new shoes had caused blisters on his toes.
- کفش‌های نو روی انگشتان پایش تاول ایجاد کرده بود.
noun countable
هر چیز تاول‌مانند، برجستگی (مثلاً روی گیاهان یا در سطح رنگ‌کاری‌شده و غیره)
- Small blisters on the painted table.
- برجستگی‌های کوچک روی میزی که رنگ شده است.
- The blister on the paint surface needed to be repaired.
- تاول روی سطح رنگ نیاز به اصلاح داشت.
verb - intransitive verb - transitive
تاول زدن، دچار تاول شدن، باعث بروز تاول شدن
- Hard work had blistered his hands.
- کار سخت باعث شده بود که دست‌هایش تاول بزند.
- Wearing tight shoes for too long can blister your feet.
- پوشیدن کفش‌های تنگ به مدت طولانی می‌تواند باعث شود پاهای شما تاول بزند.
verb - transitive
زخم زبان زدن
- The coach blistered the team for their lackluster performance.
- مربی به تیم به خاطر عملکرد ضعیفشان زخم زبان زد.
- The boss blistered the employees.
- رئیس به کارمندان زخم زبان زد.
verb - transitive
قاطعانه شکست دادن (حریف)
- The team blistered their rivals.
- این تیم حریفانش را قاطعانه شکست داد.
- He blistered his opponent with a series of powerful punches.
- او با یک سری مشت‌های قدرتمند حریفش را قاطعانه شکست داد.
verb - transitive
محکم شوت کردن، محکم ضربه زدن (به توپ و غیره)
- He blistered the golf ball.
- به توپ گلف محکم ضربه زد.
- He blistered the ball into the top corner of the net.
- توپ را به گوشه‌ی بالای تور محکم شوت کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blister

  1. noun swelling
    Synonyms:
    abscess blain bleb boil bubble bulla burn canker carbuncle cyst furuncle pimple pustule sac sore ulcer vesication vesicle wale weal welt wheal

ارجاع به لغت blister

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blister» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blister

لغات نزدیک blister

پیشنهاد بهبود معانی