فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Boil

bɔɪl bɔɪl

گذشته‌ی ساده:

boiled

شکل سوم:

boiled

سوم‌شخص مفرد:

boils

وجه وصفی حال:

boiling

شکل جمع:

boils

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive A2

جوشاندن، به جوش آمدن، غلیان کردن، به قل قل آمدن، قل زدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

Water boils at one hundred degrees centigrade.

آب در صد درجه‌ی سانتیگراد به جوش می‌آید.

He will boil the water for tea.

او برای دم کردن چای آب را می‌جوشاند.

verb - intransitive verb - transitive B1

جوشاندن، به جوش آوردن (ظرف)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The kettle is boiling.

کتری دارد می‌جوشد.

The soup started to boil in the pan.

سوپ در تابه شروع به جوشیدن کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Don't let the pot boil dry.

نگذار (آب) دیگ بجوشد و تمام شود.

verb - transitive B1

در آب جوش پختن، آب‌پز کردن

Boil the vegetables for only three minutes.

سبزی‌ها را فقط سه دقیقه در آب جوش بپز.

We need boil the potatoes for this recipe.

در این دستور پخت باید سیب‌زمینی را آب‌پز کنیم.

verb - transitive

شستن (لباس در آب داغ)

Please boil the whites to remove stubborn stains.

لطفاً لباس‌های سفید را برای از بین بردن لکه‌های سرسخت در آب داغ بشویید.

It's best to boil the towels to ensure they're germ-free.

بهتر است حوله‌ها را در آب داغ بشویید تا اطمینان حاصل شود که آن‌ها بدون میکروب هستند.

verb - intransitive informal

جوش آوردن (از عصبانیت)، خشمگین بودن، بسیار عصبانی بودن

He was boiling with anger.

از خشم به جوش آمده بود.

After hearing the news, he began to boil with rage.

پس از شنیدن خبر، او بسیار خشمگین شد.

noun countable

جوش

A boil appeared on his skin, causing discomfort.

جوش بر روی پوست او ظاهر شد و باعث ناراحتی‌اش شد.

The doctor examined the painful boil on his arm.

پزشک جوش دردناک روی بازوی او را بررسی کرد.

noun singular

شستشو، پخت (در آب داغ)، آب‌پز کردن، نقطه جوش

The pot reached a rapid boil on the stove.

قوری به‌سرعت روی اجاق گاز به نقطه جوش رسید.

A rapid boil is essential for sterilizing the jars before canning.

شستشوی سریع با آب داغ برای استریل کردن ظرف‌ها قبل از کنسرو کردن ضروری است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boil

  1. noun blister
    Synonyms:
    sore pimple abscess blister pustule tumor ulcer carbuncle excrescence furuncle blain
  1. verb heat to bubbling
    Synonyms:
    cook simmer steam bubble stew seethe froth foam agitate churn fizz evaporate parboil poach coddle steep smolder decoct effervesce
    Antonyms:
    freeze
  1. verb be angry
    Synonyms:
    rage flare burn storm fume blow up rave bristle sputter be indignant foam at the mouth fulminate
    Antonyms:
    be happy

Phrasal verbs

boil away

در اثر جوشیدن بخار شدن

boil down

خلاصه کردن یا شدن

(در اثر جوشیدن) غلیظ کردن یا شدن

boil down to

خلاصه کردن (یا شدن) به، منجر شدن به

boil over

سر رفتن، سر ریختن

عصبانی شدن، آشفته شدن

boil up

(احساس خشم و ناراحتی و غیره) غلیان کردن، خروشیدن

جوشاندن

Collocations

boil dry

جوشیدن و تمام شدن (در اثر تبخیر)

come to a boil

جوش آمدن

Idioms

bring (something) to a boil

جوش آوردن (چیزی را)

make one's blood boil

خشمگین کردن، به خشم آوردن، خون کسی را به جوش آوردن

سخت به خشم آوردن

لغات هم‌خانواده boil

  • verb - intransitive
    boil

ارجاع به لغت boil

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boil

لغات نزدیک boil

پیشنهاد بهبود معانی