آخرین به‌روزرسانی:

Parboil

ˈpɑːrbɔɪl ˈpɑːbɔɪl

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

اندکی جوشاندن، جوشانده کردن، نیمه پختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Parboiled in the crowded bus, the passengers began to protest.

مسافران که در اتوبوس شلوغ از گرما پخته بودند زبان به اعتراض گشودند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد parboil

  1. verb to cook (food) in liquid heated to the point of steaming
    Synonyms:
    boil simmer stew
  1. verb cook (vegetables) briefly
    Synonyms:
    steam simmer blanch

ارجاع به لغت parboil

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «parboil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/parboil

لغات نزدیک parboil

پیشنهاد بهبود معانی