گذشتهی ساده:
simmeredشکل سوم:
simmeredسومشخص مفرد:
simmersوجه وصفی حال:
simmeringغذا و آشپزی آهسته جوشیدن، ملایم جوشیدن، یواشیواش جوشیدن، با آتش ملایم پختن، آرامپز کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
The soup began to simmer on the stove.
سوپ روی اجاق گاز شروع به آهسته جوشیدن کرد.
Let the soup simmer for a few minutes.
بگذار سوپ چند دقیقه ملایم بجوشد.
مجازی به جوش آمدن، در شرف غلیان بودن (خشم یا نارضایتی یا انقلاب و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The country was simmering with discontent.
نارضایتی در کشور در شرف غلیان بود.
Sarah could feel her anger simmering.
سارا میتوانست خشم در حال به جوش آمدنش را حس کند.
آرامپز، سوزنجوش
As I stirred the sauce, I noticed it had reached a simmer.
وقتی سس را هم زدم، متوجه شدم که آرامپز شده است.
I turned down the heat to a simmer to prevent the pasta from overcooking.
برای اینکه پاستا زیاد نپزه، حرارت رو کم کردم تا سوزنجوش بشه.
1- (با جوشاندن ملایم) تغلیظ کردن 2- (خشم یا هیجان و غیره) فرونشستن، ملایم شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «simmer» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/simmer