گذشتهی ساده:
fermentedشکل سوم:
fermentedسومشخص مفرد:
fermentsوجه وصفی حال:
fermentingشکل جمع:
fermentsترش شدن، مخمرشدن، ور آمدن، (مجازاً) برانگیزاندن،تهییج کردن، ماده تخمیر، مایه، جوش، خروش، اضطراب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Grape juice ferments and becomes wine.
آب انگور تخمیر میشود (وزیده میشود) و تبدیل به شراب شود.
to be in (a state of) ferment
دستخوش آشوب بودن
She was thrown into a ferment by his unexpected arrival.
ورود سرزدهی او خانم را به جوشوخروش انداخت.
Quick-spreading rumors fermented the city.
شایعات زودگستر شهر را به آشوب کشاند.
The country seemed quiet, but underneath discontent was fermenting.
کشور درظاهر آرام به نظر میآمد؛ ولی نارضایتی در باطن در حال غلیان بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ferment» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ferment