امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Impulse

ˈɪmpʌls ˈɪmpʌls
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    impulsed
  • شکل سوم:

    impulsed
  • سوم‌شخص مفرد:

    impulses
  • وجه وصفی حال:

    impulsing
  • شکل جمع:

    impulses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
تمایل، میل شدید، کشش (ناگهانی) (برای انجام کاری)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- He had to resist the impulse to eat the entire chocolate cake.
- او مجبور بود در مقابل تمایل خوردن کل کیک شکلاتی مقاومت کند.
- He felt a sudden impulse to dive in the water.
- کشش ناگهانی برای شیرجه زدن در آب در وجودش شکل گرفت.
noun countable
زیست‌شناسی تکانه
- A nerve impulse is a signal sent by a nerve cell.
- تکانه‌ی عصبی سیگنالی است که سلول عصبی آن را ارسال می‌کند.
- Damage to the nerve can disrupt the flow of nerve impulses.
- آسیب به عصب می‌تواند جریان تکانه‌های عصبی را مختل کند.
- electrical impulse
- تکانه‌ی الکتریکی
noun
فیزیک ضربه (انتگرال نیرو نسبت به زمان)
- The impulse of the car was sudden and forceful.
- ضربه‌ی ماشین ناگهانی و شدید بود.
- The impulse of the object caused it to change direction.
- ضربه‌ی جسم باعث تغییر جهت آن شد.
noun countable formal
انگیزه (چیزی که عامل یا دلیل چیز دیگری است)
- The impulse behind his decision to quit his job was the desire for a fresh start.
- انگیزه‌ی پشت تصمیم او برای ترک شغلش، تمایل به شروعی تازه بود.
- His impulse to succeed drove him to work tirelessly towards his goals.
- انگیزه‌ی او برای موفقیت او را به تلاش خستگی‌ناپذیر برای رسیدن به اهدافش سوق داد.
verb - transitive
انگیزه دادن، تکان دادن، برانگیختن (ناگهانی)
- The motivational speaker impulsed the audience to chase their dreams.
- سخنران انگیزشی به حضار انگیزه داد تا رؤیاهایشان را دنبال کنند.
- The teacher impulsed creativity in her students.
- معلم خلاقیت را در دانش‌آموزانش برانگیخت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impulse

  1. noun drive, resolve
    Synonyms: actuation, appeal, bent, caprice, catalyst, desire, disposition, excitant, extemporization, fancy, feeling, flash, goad, hunch, impellent, impulsion, incitation, incitement, inclination, influence, inspiration, instinct, itch, lash, lust, mind, motivation, motive, notion, passion, spontaneity, spur, thought, urge, vagary, whim, whimsy, wish, yen
  2. noun throb, stimulus
    Synonyms: augmentation, beat, bump, catalyst, drive, force, impetus, impulsion, lash, momentum, movement, pressure, propulsion, pulsation, pulse, push, rush, shock, shove, stroke, surge, thrust, vibration

لغات هم‌خانواده impulse

ارجاع به لغت impulse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impulse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impulse

لغات نزدیک impulse

پیشنهاد بهبود معانی