گذشتهی ساده:
impulsedشکل سوم:
impulsedسومشخص مفرد:
impulsesوجه وصفی حال:
impulsingشکل جمع:
impulsesتمایل، میل شدید، کشش (ناگهانی) (برای انجام کاری)
He had to resist the impulse to eat the entire chocolate cake.
او مجبور بود در مقابل تمایل خوردن کل کیک شکلاتی مقاومت کند.
He felt a sudden impulse to dive in the water.
کشش ناگهانی برای شیرجه زدن در آب در وجودش شکل گرفت.
زیستشناسی تکانه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی زیستشناسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A nerve impulse is a signal sent by a nerve cell.
تکانهی عصبی سیگنالی است که سلول عصبی آن را ارسال میکند.
Damage to the nerve can disrupt the flow of nerve impulses.
آسیب به عصب میتواند جریان تکانههای عصبی را مختل کند.
electrical impulse
تکانهی الکتریکی
فیزیک ضربه (انتگرال نیرو نسبت به زمان)
The impulse of the car was sudden and forceful.
ضربهی ماشین ناگهانی و شدید بود.
The impulse of the object caused it to change direction.
ضربهی جسم باعث تغییر جهت آن شد.
انگیزه (چیزی که عامل یا دلیل چیز دیگری است)
The impulse behind his decision to quit his job was the desire for a fresh start.
انگیزهی پشت تصمیم او برای ترک شغلش، تمایل به شروعی تازه بود.
His impulse to succeed drove him to work tirelessly towards his goals.
انگیزهی او برای موفقیت او را به تلاش خستگیناپذیر برای رسیدن به اهدافش سوق داد.
انگیزه دادن، تکان دادن، برانگیختن (ناگهانی)
The motivational speaker impulsed the audience to chase their dreams.
سخنران انگیزشی به حضار انگیزه داد تا رؤیاهایشان را دنبال کنند.
The teacher impulsed creativity in her students.
معلم خلاقیت را در دانشآموزانش برانگیخت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «impulse» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impulse