Instinct

ˈɪnstɪŋkt ˈɪnstɪŋkt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    instincts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
غریزه، شعور حیوانی، هوش طبیعی جانوران

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Suckling is an instinct in mammals.
- شیر خوردن از پستان (مادر) غریزه‌ی جانوران پستاندار است.
- Birds have the instinct to fly.
- پرندگان غریزه‌ی پرواز دارند.
- ... it is its instinct.
- ... اقتضای طبیعتش این است.
- the religious instinct of primitive peoples
- شم مذهبی انسانهای آغازین
- He has an instinct for politics.
- او شم سیاسی دارد.
- a look instinct with pity
- نگاهی که ترحم از آن می‌بارد
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد instinct

  1. noun gut feeling, idea
    Synonyms: aptitude, faculty, feeling, funny feeling, gift, gut reaction, hunch, impulse, inclination, intuition, knack, know-how, nose, predisposition, proclivity, savvy, sense, sentiment, sixth sense, talent, tendency, urge
    Antonyms: knowledge, reason

ارجاع به لغت instinct

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «instinct» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/instinct

لغات نزدیک instinct

پیشنهاد بهبود معانی