صدای شکستگی، صدای شلاق، استعداد، حقه، طرح، ابتکار، زرنگی، مهارت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It is easy to operate this machine, once you've got the knack of it.
وقتی که لم این ماشین را به دست بیاوری، کار کردن با آن برایت آسان خواهد شد.
He has a knack of making friends.
او در دوستیابی مهارت دارد.
My typewriting used to be good, but recently I've lost the knack.
ماشیننویسی من خوب بود، ولی اخیراً مهارت خود را از دست دادهام.
the knack of doing something
مهارت (یا فوت و فن) انجام چیزی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «knack» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/knack