شکل جمع:
passionsاشتیاق و علاقه شدید، احساسات تند و شدید، تعصب شدید
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His eyes were blazing with passion as he spoke of freedom.
دربارهی آزادی که حرف میزد، چشمانش از شدت احساسات شعلهور بود.
His poetry is brimming with passion.
شعر او لبریز از احساس است.
She flew into a passion and shot him.
به شدت خشمگین شد و او را با تیر زد.
She has a passion for classical music.
او سخت عاشق موسیقی کلاسیک است.
He attacked materialism with passion.
او با شورمندی به مادهگرایی حمله کرد.
He expressed his burning passion for Parichehr.
او عشق سوزان خود را نسبت به پریچهر ابراز کرد.
A political meeting where passions ran high.
جلسهای سیاسی که در آن شور و هیجان فراوانی حکمفرما بود.
He gets into a passion if you contradict him.
اگر روی حرفش حرف بیاوری ،سخت عصبانی میشود.
He hated foreigners with a passion.
او به شدت از خارجیان متنفر بود.
patriotic passion
شور میهندوستی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «passion» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/passion