با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Outbreak

ˈaʊtbreɪk ˈaʊtbreɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    outbreaks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
وقوع، بروز، درگیر، ظهور، شیوع، طغیان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the outbreak of a disease
- شیوع بیماری
- after the outbreak of hostility between those two countries
- پس از بروز خصومت میان آن دو کشور
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد outbreak

  1. noun sudden happening
    Synonyms: beginning, blowup, brawl, break, breaking, burst, bursting, commencement, commotion, convulsion, crack, crash, dawn, detonation, discharge, disorder, disruption, ebullition, effervescence, epidemic, eruption, explosion, fit, flare-up, flash, fury, gush, gushing, insurrection, irruption, mutiny, onset, outburst, outpouring, paroxysm, plague, rebellion, rending, revolution, roar, sally, sortie, spasm, spurt, storm, sundering, surge, thunder, tumult, uprising, volley
    Antonyms: conclusion, end, finale

لغات هم‌خانواده outbreak

ارجاع به لغت outbreak

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «outbreak» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/outbreak

لغات نزدیک outbreak

پیشنهاد بهبود معانی