فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Onset

ˈɑːn- / / ˈɒːn- ˈɒnset
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    onsets

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    تاخت و تاز، حمله، هجوم، اصابت، وهله، شروع
    • - the onset of armored forces
    • - تک نیروهای زرهی
    • - the onset of winter
    • - شروع زمستان
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد onset

  1. noun beginning; attack
    Synonyms: access, aggression, assailment, assault, birth, charge, commencement, dawn, dawning, encounter, inception, incipience, kickoff, offense, offensive, onfall, onrush, onslaught, opening, origin, outbreak, outset, outstart, rush, seizure, start
    Antonyms: conclusion, end, ending, finish

ارجاع به لغت onset

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «onset» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/onset

لغات نزدیک onset

پیشنهاد بهبود معانی