فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Onset

ˈɑːn- / / ˈɒːn- ˈɒnset

شکل جمع:

onsets

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

تاخت و تاز، حمله، هجوم، اصابت، وهله، شروع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

the onset of armored forces

تک نیروهای زرهی

the onset of winter

شروع زمستان

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد onset

  1. noun beginning; attack
    Synonyms:
    start beginning attack access birth origin opening commencement inception outset dawn offensive charge assault aggression encounter outbreak kickoff rush dawning onrush onslaught assailment onfall incipience seizure outstart
    Antonyms:
    end ending conclusion finish

ارجاع به لغت onset

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «onset» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/onset

لغات نزدیک onset

پیشنهاد بهبود معانی