فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Onshore

ˌɑːnˈʃɔːr / / ˌɒːn- ˌɒnˈʃɔː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective adverb
    واقع در ساحل، روی ساحل، متوجه به طرف ساحل، رو به ساحل
    • - an onshore breeze
    • - نسیم کران سوی
    • - an onshore patrol
    • - پاسداری ساحلی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد onshore

  1. adjective (of winds) coming from the sea toward the land
    Synonyms: coastal, aground, inshore, inland, toward shore, seaward, shoreward
  2. adverb On or toward the land
    Antonyms: offshore

ارجاع به لغت onshore

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «onshore» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/onshore

لغات نزدیک onshore

پیشنهاد بهبود معانی