فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Onrush

ˈɑːn- / / ˈɒːn- ˈɒnrʌʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    حمله، پیشروی، یورش
    • - the onrush of sudden grief
    • - غلیان ناگهانی اندوه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد onrush

  1. noun rush
    Synonyms: attack, avalanche, blitz, charge, dash, deluge, flood, flow, flux, haste, hastiness, hurriedness, hurry, onslaught, push, race, scramble, stampede, storm, stream, surge, swiftness

ارجاع به لغت onrush

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «onrush» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/onrush

لغات نزدیک onrush

پیشنهاد بهبود معانی