گذشتهی ساده:
stampededشکل سوم:
stampededسومشخص مفرد:
stampedesوجه وصفی حال:
stampedingشکل جمع:
stampedesرم، لگدکوب، ترس ناگهانی یک گله اسب، رمیدن، فرارکردن، صدای کوبیدن پا
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The elephants' stampede levelled the village to the ground.
رمش فیلها دهکده را با خاک یکسان کرد.
...zebras and wild game will not stampede it
(فردوسی)... بر او گور و نخجیر پی نسپرد
The fire in the movie house caused a stampede toward the doors.
آتشسوزی در سینما موجب هجوم مردم به درها شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stampede» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stampede