با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Stampede

stæmˈpiːd stæmˈpiːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stampeded
  • شکل سوم:

    stampeded
  • سوم شخص مفرد:

    stampedes
  • وجه وصفی حال:

    stampeding
  • شکل جمع:

    stampedes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
رم، لگدکوب، ترس ناگهانی یک گله اسب، رمیدن، فرارکردن، صدای کوبیدن پا
- The elephants' stampede levelled the village to the ground.
- رمش فیل‌ها دهکده را با خاک یکسان کرد.
- ...zebras and wild game will not stampede it
- (فردوسی)... بر او گور و نخجیر پی نسپرد
- The fire in the movie house caused a stampede toward the doors.
- آتش‌سوزی در سینما موجب هجوم مردم به درها شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stampede

  1. noun rush of animals
    Synonyms: charge, chase, crash, dash, flight, fling, hurry, panic, rout, run, scattering, shoot, smash, tear

ارجاع به لغت stampede

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stampede» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stampede

لغات نزدیک stampede

پیشنهاد بهبود معانی