فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Stampede

stæmˈpiːd stæmˈpiːd

گذشته‌ی ساده:

stampeded

شکل سوم:

stampeded

سوم‌شخص مفرد:

stampedes

وجه وصفی حال:

stampeding

شکل جمع:

stampedes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

رم، لگدکوب، ترس ناگهانی یک گله اسب، رمیدن، فرارکردن، صدای کوبیدن پا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The elephants' stampede levelled the village to the ground.

رمش فیل‌ها دهکده را با خاک یکسان کرد.

...zebras and wild game will not stampede it

(فردوسی)... بر او گور و نخجیر پی نسپرد

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The fire in the movie house caused a stampede toward the doors.

آتش‌سوزی در سینما موجب هجوم مردم به درها شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stampede

  1. noun rush of animals
    Synonyms:
    run rush hurry dash charge flight panic scattering chase tear crash smash fling rout

ارجاع به لغت stampede

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stampede» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stampede

لغات نزدیک stampede

پیشنهاد بهبود معانی