با پوزه کاویدن، جمع، گروه، بینظمی و اغتشاش، بهطور آشفته گریزاندن، کاملاً شکست دادن، تار و مار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a restless rout of sheep
یک گله گوسفند بیقرار
The workers made lots of rout about it.
کارگران دربارهی آن خیلی جنجال کردند.
the complete rout of the enemy
تارومار سازی کامل دشمن
to put to rout
تار و مار کردن
Enemy tanks put our infantry to rout.
تانکهای دشمن پیادهنظام ما را تارومار کرد.
The battle ended in a rout.
جنگ به انهدام انجامید.
the rout of the democrats in the recent elections
شکست افتضاحآمیز دمکراتها در انتخابات اخیر
Our party was routed in the elections.
حزب ما در انتخابات به سختی شکست خورد.
We routed the enemy.
ما دشمن را تار و مار کردیم.
1- آشکار کردن، پدیدار کردن 2- رنده کردن، حک کردن، کنده کاری کردن 3- (کسی را از جایی) بیرون آوردن، وادار به خروج کردن
1- (از راه کاوش و زیر و روسازی) یافتن، جستن 2- (از دراز کشیدن یا خواب و غیره) برخیزاندن، بلند کردن، ایستاندن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rout» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rout