گذشتهی ساده:
dispelledشکل سوم:
dispelledسومشخص مفرد:
dispelsوجه وصفی حال:
dispellingبرطرف کردن، دفع کردن، طلسم را باطل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He is trying to dispel the rumors about his resignation.
او میکوشد که شایعات مربوط به استعفای خود را برطرف کند.
Then a breeze came and dispelled the smoke.
سپس نسیمی آمد و دود را پراکنده کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dispel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dispel