گذشتهی ساده:
dissipatedشکل سوم:
dissipatedسومشخص مفرد:
dissipatesوجه وصفی حال:
dissipatingپراکندگی کردن، ازهم پاشیدن، اسراف کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Mist usually dissipates in the sun's rays.
بهطور معمول مه در اثر نور خورشید از میان میرود.
to dissipate enemy forces by concentrated gunfire
با آتش متمرکز نیروهای دشمن را متفرق کردن
A bright light dissipated the darkness of the night.
نوری درخشان تاریکی شب را برطرف کرد.
He dissipated his patrimony on foolish projects.
او ارث پدری را در راه طرحهای ابلهانه تلف کرد.
to dissipate one's time and efforts
وقت و کوشش خود را به هدر دادن
He has a headache from the extended dissipating of the night before.
به خاطر میخوارگی ممتد شب پیش سردرد دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dissipate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dissipate