با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Dissipate

ˈdɪsəpeɪt ˈdɪsəpeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    dissipated
  • شکل سوم:

    dissipated
  • سوم‌شخص مفرد:

    dissipates
  • وجه وصفی حال:

    dissipating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb
پراکندگی کردن، ازهم پاشیدن، اسراف کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Mist usually dissipates in the sun's rays.
- به‌طور معمول مه در اثر نور خورشید از میان می‌رود.
- to dissipate enemy forces by concentrated gunfire
- با آتش متمرکز نیروهای دشمن را متفرق کردن
- A bright light dissipated the darkness of the night.
- نوری درخشان تاریکی شب را برطرف کرد.
- He dissipated his patrimony on foolish projects.
- او ارث پدری را در راه طرح‌های ابلهانه تلف کرد.
- to dissipate one's time and efforts
- وقت و کوشش خود را به هدر دادن
- He has a headache from the extended dissipating of the night before.
- به خاطر میخوارگی ممتد شب پیش سردرد دارد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dissipate

  1. verb expend, spend
    Synonyms: be wasteful with, blow, burn up, consume, deplete, dump, fritter away, indulge oneself, kiss goodbye, lavish, misspend, misuse, run through, squander, throw away, trifle away, use up, waste
    Antonyms: accumulate, collect, gather, hoard, save
  2. verb disappear
    Synonyms: dispel, disperse, dissolve, drive away, evanesce, evaporate, melt away, run dry, scatter, spread, vanish
    Antonyms: appear

ارجاع به لغت dissipate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dissipate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dissipate

لغات نزدیک dissipate

پیشنهاد بهبود معانی