امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Save

seɪv seɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    saved
  • شکل سوم:

    saved
  • سوم‌شخص مفرد:

    saves
  • وجه وصفی حال:

    saving
  • شکل جمع:

    saves

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B1
نجات دادن، رهایی بخشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Once more I saved my life.
- یک بار دیگر جان به‌ در بردم.
- if I am saved from this shooter ...
- اگر جستم از دست این تیرزن ...
- God save the Queen!
- زنده باد ملکه!
- A timely rain saved the starving village.
- باران به‌ موقع روستای قحطی‌زده را نجات داد.
- I was drowning but David saved my life.
- داشتم خفه می‌شدم؛ ولی دیوید جانم را نجات داد.
verb - transitive verb - intransitive
نگاه داشتن، اندوختن، پس‌انداز کردن، ذخیره کردن، صرفه‌جویی کردن
- Save some of the food for tomorrow.
- قدری از خوراک را برای فردا کنار بگذار.
- Armin saves one-fourth of his salary.
- آرمین یک‌ چهارم حقوق خود را پس‌انداز می‌کند.
- It took me a year to save for a new car.
- یک سال طول کشید تا برای خرید یک ماشین نو پول پس‌انداز کنم.
- new methods that will save time
- روش‌های نوینی که در وقت صرفه‌جویی خواهد کرد
- The mayor has asked the people to save water.
- شهردار از مردم خواسته است که در مصرف آب صرفه‌جویی کنند.
verb - transitive verb - intransitive
پرهیز کردن، خودداری کردن، جلوگیری کردن
- I grasped his arm to save him from falling.
- بازویش را گرفتم تا از افتادن او جلوگیری کنم.
- in order to save wear and tear on your tires
- برای جلوگیری از فرسودگی تایرهای (اتومبیل) شما
verb - transitive
نگه داشتن، حفظ کردن
- Save the receipts.
- رسیدها را نگه دار.
- I tried to save my marriage but failed.
- کوشیدم که ازدواجم را حفظ کنم؛ ولی موفق نشدم.
noun countable
(فوتبال و غیره) توپ‌گیری ، گل‌گیری ، جلوگیری از گل ، نجات از گل
- He made two saves.
- او دو بار از گل خوردن جلوگیری کرد.
conjunction preposition
فقط، به‌ جز، به‌ جز اینکه
- All came save two.
- همه آمدند به‌ جز دو نفر.
- We know nothing about him save that he has recently gotten married.
- درباره‌ی او هیچ نمی‌دانیم، سوای اینکه به‌ تازگی ازدواج کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد save

  1. verb rescue
    Synonyms:
    bail out come to rescue defend deliver emancipate extricate free get off the hook get out of hock give a break liberate pull out of fire ransom recover redeem salvage save one’s neck set free spring unchain unshackle
    Antonyms:
    endanger harm hurt
  1. verb economize; set money aside for later use
    Synonyms:
    amass be frugal be thrifty cache collect conserve cut corners deposit feather nest gather hide away hoard hold keep lay aside lay away maintain make ends meet manage pile up pinch pennies put by reserve retrench roll back salt away save for rainy day scrimp skimp sock away spare squirrel stash stockpile store stow away tighten belt treasure
    Antonyms:
    squander throw away waste
  1. verb guard, protect
    Synonyms:
    conserve defend keep safe keep up look after maintain preserve safeguard screen shield sustain take care of
    Antonyms:
    endanger leave open make vulnerable

Collocations

  • save money

    پول پس‌انداز کردن، صرفه‌جویی کردن در پول

Idioms

  • save one's breath

    وقت خود را حرام نکردن (با حرف زدن)، نصیحت بیهوده نکردن

    از حرف زدن بی‌نتیجه خودداری کردن

لغات هم‌خانواده save

  • verb - transitive
    save

ارجاع به لغت save

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «save» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/save

لغات نزدیک save

پیشنهاد بهبود معانی