فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Scrimp

skrɪmp skrɪmp

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adjective adverb

قلیل، اندک، ناچیز، نحیف، تقلیل دادن، امساک کردن، خست کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Mehdy scrimped his family.

مهدی از خانواده‌اش مضایقه می‌کرد.

She had to scrimp all year to buy a car.

تمام سال صرفه‌جویی کرد تا ماشین بخرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scrimp

  1. verb economize
    Synonyms:
    save cut back conserve be economical be frugal be sparing tighten one’s belt be prudent cut corners make ends meet skimp be cheap pinch pennies stretch a dollar run a tight ship

ارجاع به لغت scrimp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scrimp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scrimp

لغات نزدیک scrimp

پیشنهاد بهبود معانی