امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Treasure

ˈtreʒər ˈtreʒə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    treasured
  • شکل سوم:

    treasured
  • سوم‌شخص مفرد:

    treasures
  • وجه وصفی حال:

    treasuring
  • شکل جمع:

    treasures

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive B2
گنج، گنجینه، خزانه، ثروت، جواهر، گنجینه اندوختن، گرامی داشتن، دفینه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- to treasure gold
- زر اندوختن
- I will always treasure the memory of the nights we spent together.
- خاطره‌ی آن شب‌هایی را که با هم گذراندیم، همیشه گرامی خواهم داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد treasure

  1. noun prized possession or entity
    Synonyms:
    abundance apple of one’s eye cache capital cash catch darling find fortune funds gem gold hoard jewel money nest egg nonpareil paragon pearl pile plum pride and joy prize reserve riches richness store treasure trove valuable wealth
  1. verb hold dear
    Synonyms:
    adore appreciate apprize cherish conserve dote on esteem guard idiolize love preserve prize revere reverence save value venerate worship
    Antonyms:
    dislike disparage hate

ارجاع به لغت treasure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «treasure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/treasure

لغات نزدیک treasure

پیشنهاد بهبود معانی