امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Treasure

ˈtreʒər ˈtreʒə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    treasured
  • شکل سوم:

    treasured
  • سوم‌شخص مفرد:

    treasures
  • وجه وصفی حال:

    treasuring
  • شکل جمع:

    treasures

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
گنج، گنجینه، جواهر، دفینه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The pirates sailed for months, searching for the legendary buried treasure.
- دزدان دریایی ماه‌ها دریانوردی کردند و به‌دنبال گنج افسانه‌ای مدفون گشتند.
- The museum displayed a magnificent treasure of Roman coins and artifacts.
- موزه گنجینه‌ی باشکوهی از سکه‌ها و مصنوعات رومی را به نمایش گذاشت.
- The treasure included not only gold but also priceless historical documents.
- این دفینه نه‌تنها شامل طلا، بلکه اسناد تاریخی بی‌بها نیز بود.
noun countable
ثروت، گنجینه، گنج
- The museum's collection of ancient artifacts is a national treasure.
- مجموعه‌ی آثار باستانی موزه، ثروت ملی است.
- Her grandmother's handwritten cookbook is a family treasure.
- کتاب آشپزی دست‌نویس مادربزرگش گنجینه‌ی خانوادگی است.
- The experienced teacher was a treasure to the school.
- معلم باتجربه گنجی برای مدرسه بود.
noun countable informal
انگلیسی بریتانیایی مفید، ارزشمند، یاری‌گر (شخص)
- During the project's most stressful phase, Mark proved to be a real treasure.
- در پراسترس‌ترین فاز پروژه، مارک ثابت کرد که واقعاً مفید است.
- After my surgery, my neighbor Sarah was an absolute treasure, bringing meals and helping with chores.
- بعد از جراحیم، سارا همسایه‌ام واقعاً ارزشمند بود، غذا می‌آورد و در کارهای خانه کمک می‌کرد.
noun countable informal
انگلیسی بریتانیایی قدیمی عزیزم (معمولاً برای کودکان استفاده می‌شود)
- Be careful crossing the road, treasure.
- موقع رد شدن از خیابان مراقب باش عزیزم.
- Don't worry about it, treasure, it was an accident.
- نگران نباش عزیزم، یه اتفاق بود.
verb - transitive C2
غنیمت شمردن، قدر دانستن، عزیز شمردن، گرامی داشتن
- I will always treasure the memory of the nights we spent together.
- خاطره‌ی آن شب‌هایی را که با هم گذراندیم، همیشه گرامی خواهم داشت.
- She treasures the antique necklace her grandmother gave her.
- او گردن‌بند عتیقه‌ای را که مادربزرگش به او داده بود، بسیار عزیز می‌دارد.
- He treasures every moment he spends with his children.
- او هر لحظه‌ای را که با فرزندانش می‌گذراند، غنیمت می‌شمارد.
- I treasure your friendship more than words can say.
- من دوستی تو را بیش از آنچه کلمات بتوانند بیان کنند، گرامی می‌دارم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد treasure

  1. noun prized possession or entity
    Synonyms:
    treasure prize gem jewel find darling pearl fortune wealth riches gold money funds cash capital nest egg reserve store hoard pile cache abundance richness valuable catch plum apple of one’s eye pride and joy treasure trove paragon nonpareil
  1. verb hold dear
    Synonyms:
    love adore cherish value appreciate esteem prize revere worship idolize venerate conserve preserve save guard apprize dote on
    Antonyms:
    hate dislike disparage

ارجاع به لغت treasure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «treasure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/treasure

لغات نزدیک treasure

پیشنهاد بهبود معانی