گذشتهی ساده:
esteemedشکل سوم:
esteemedسومشخص مفرد:
esteemsوجه وصفی حال:
esteemingشکل جمع:
esteemsقدر، اعتبار، اقدام، رعایت ارزش، نظر، شهرت، ارجمند شمردن، لایق دانستن، محترم شمردم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
two of our most esteemed writers
دو نفر از ارجمندترین نویسندگان ما
This vase is esteemed for its antiquity.
این گلدان بهدلیل قدمتش ارزش دارد.
The values which the society esteems.
ارزشهایی که جامعه آنها را والا میشمارد.
I esteem it a great honor to be his friend.
برای من افتخار بزرگی است که دوست او باشم.
In that town, divorce is esteemed a disgrace.
در آن شهر طلاق را بد میدانند (مایهی آبروریزی میدانند).
to hold in high esteem
احترام زیاد قایل شدن (برای)، سخت گرامی داشتن
Every day he rose in his superiors' esteem.
احترام او هر روز نزد مافوقهایش بیشتر میشد.
a man of low esteem
مردی کمقدر (کمارج)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «esteem» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/esteem