تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جلوگیری کردن، مانع شدن
سخنرانی کردن، اطناب کردن، به تفصیل شرح دادن
خودداری کردن، جلوی خود را گرفتن، در دل نگه داشتن، بروز ندادن
جلوی حمله یا اقدام کسی را گرفتن
به تعویق انداختن
صبر کردن
محکم نگه داشتن
اصرار کردن، پافشاری کردن
وفادار ماندن
دوام آوردن، ادامه دادن، تسلیم نشدن
پیشنهاد کردن، عرضه داشتن
(عامیانه) با سماجت یا پایداری خواستار بودن
عقب انداختن، به تعویق انداختن
خراب یا فروریخته نشدن، کامل باقی ماندن، بههم چسبیده باقی ماندن
وفادار ماندن، تغییر عقیده ندادن، (کماکان) از چیزی پیروی کردن
دوام آوردن، پایدار ماندن، تاب آوردن
دوام آوردن، پایدار ماندن، تاب آوردن
عقب انداختن، به تأخیر انداختن
عقب انداختن، به تأخیر انداختن
سرقت کردن، دستبرد زدن (با اسلحه)
سرقت کردن، دستبرد زدن (با اسلحه)
تأخیر
سرقت مسلحانه
1- همعقیده بودن با، طرفداری کردن 2- رضایت دادن
در دست گرفتن، نگهداشتن، به دست آوردن
1- در دست گرفتن 2- کسب کردن، بدست آوردن، یافتن
1- در دست گرفتن، نگهداشتن 2- کنترل چیزی را بهدست آوردن، مالک شدن، بهدست آوردن
(بحث و استدلال و قانون) به قوت خود باقی بودن، صادق بودن
دست نگهدار!، توقف کن!، وایسا!
(علیرغم مشکلات) وضع خود را حفظ کردن
hold something against somebody
مورد نکوهش قرار دادن، کسی را برای کاری مذمت کردن، به رخ کسی کشیدن
(عامیانه) بیقاعده و قانون، بیحدوحصر، بدون محدودیت
1- دچار وقفه، دچار تأخیر
2- (تلفن) منتظر خط آزاد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hold» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hold