گرفتن، نگه داشتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Hold my hand!
دستم را بگیر!
Hold the pen between your fingers!
قلم را بین انگشتانت نگه دار!
Hold me tight!
مرا محکم بگیر!
وزن ... را تحمل کردن، نگه داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Can that branch hold your weight?
آیا آن شاخه میتواند وزن تو را تحمل کند؟
pillars holding the roof
ستونهایی که سقف را نگه میدارند
جای ... را داشتن، گنجایش ... را داشتن، ... در خود جا دادن
This car holds six people.
این اتومبیل شش نفر جا دارد.
Will this box hold all the dishes?
آیا این جعبه گنجایش همهی ظرفها را خواهد داشت؟
This bottle holds half a liter.
این بطری نیم لیتر گنجایش دارد.
در اختیار داشتن
He held the presidency for four years.
چهار سال مقام ریاستجمهوری را در اختیار داشت.
He holds an important position.
او مقام مهمی دارد.
ورزش در دست داشتن (رکورد یا عنوان)، داشتن (برتری)
He holds the world record.
او رکورد جهانی را در دست دارد.
Our team is determined to hold the lead until the end.
تیم ما مصمم است که تا پایان صدرنشین باشد.
نگه داشتن (کسی) (در جایی)
They hold hostages.
آنها گروگان نگه میدارند.
They held me prisoner.
آنها مرا در زندان نگه داشتند.
We tried to hold the thief until the police arrived.
کوشیدیم دزد را نگه داریم تا پلیس سر برسد.
برگزار کردن (جلسه و انتخابات و غیره)
The committee decided to hold a meeting.
کمیته تصمیم گرفت جلسهای را برگزار کند.
The elections were held last year.
انتخابات پارسال برگزار شد.
They held two meetings.
دو جلسه برگزار کردند.
ادامه دادن، ادامه داشتن، دوام داشتن
The wind held from the North.
باد به وزش از شمال ادامه داد.
She hopes her good luck holds.
امیدوار است که خوشاقبالیاش ادامه داشته باشد.
How much longer will this cloudy weather hold?
این هوای ابری تا کی دوام خواهد آورد؟
داشتن (عقیده و غیره)
He holds the view that most politicians are corrupt.
او این دیدگاه را دارد که اغلب سیاستمداران فاسدند.
They hold extremist ideologies.
آنان عقاید افراطگرانهای دارند.
عقب انداختن، به تعویق انداختن
Please hold the meeting until I arrive.
لطفاً جلسه را تا رسیدن من عقب بیندازید.
We've decided to hold all future deliveries.
تصمیم گرفتهایم همه تحویلهای آتی را به تعویق بیندازیم.
نگه داشتن (گوشی)، پشت خط ماندن
Hold the line until I call him.
گوشی را نگه دارید تا او را صدا بزنم.
His line is busy, please hold.
خط او مشغول است، لطفاً پشت خط بمانید.
انگلیسی آمریکایی نگذاشتن، نگنجاندن، نریختن (در درخواست)
I'd like a beef sandwich on gouda, hold the tomato.
یک ساندویچ گوشت گاو روی پنیر گودا میخواهم، گوجهفرنگی نگذارید.
I'd like a turkey sandwich, hold the lettuce.
ساندویچ بوقلمون میخواهم، لطفاً کاهو نریزید.
گرفتن، نگه داشتن (عمل)
Don't lose hold of the rope!
طناب را ول نکن!
The child's sudden movement caused me to lose hold of his hand.
حرکت ناگهانی کودک باعث شد که دست او دیگر در دستم نباشد.
Keep a tight hold on your books.
کتابهایتان را محکم بگیرید.
کنترل، نفوذ، تسلط، لگام
The boss always sought to have a hold over his employees.
رئیس همیشه به دنبال کنترل بر کارمندانش بود.
The prime minister was losing his hold on power.
نخستوزیر داشت لگام قدرت را از دست میداد.
موسیقی درنگ
The singer's hold captivated the audience.
درنگ این خواننده تماشاگران را مجذوب خود کرد.
The pianist executed a hold.
نوازندهی پیانو درنگ را اجرا کرد.
انبار (در کشتی یا هواپیما) (که بارها و غیره را در آن قرار میدهند)
The captain inspected the hold before setting sail.
کاپیتان قبل از حرکت کشتی، انبار را بررسی کرد.
The sailors quickly unloaded the hold upon arrival at the port.
ملوانان به محض ورود به بندر بهسرعت انبار را تخلیه کردند.
جلو ... را گرفتن (زبان و عصبانیت و غیره)
Hold your tongue!
جلو زبانت را بگیر!
She couldn't hold her tears.
نتوانست جلو اشکهایش را بگیرد.
وفاداری به ... را خواستن (قول و قرار) (از کسی)
I am holding you to your word !
باید به قول خود وفا کنی!
She'll hold me to my promise.
وفاداری به قولم را از من خواهد خواست.
نگه داشتن (نفس و غیره)
Hold your breath.
نفست را نگه دار.
I had to hold my breath when passing by the smelly dumpster.
وقتی از کنار زبالهدانی بدبو میگذشتم، مجبور بودم نفسم را نگه دارم.
حفظ کردن، نگه داشتن (قیمت و غیره)
We need to hold the price of our products.
ما باید قیمت محصولاتمان را نگه داریم.
The state plans to hold the price of fuel.
دولت قصد دارد قیمت سوخت را حفظ کند.
نگه داشتن (تاکسی و اتوبوس و غیره)
Hold the taxi until I come.
تاکسی را نگه دارید تا من هم بیایم.
They held the bus waiting.
آنها اتوبوس را معطل نگه داشتند.
حفظ کردن، نگه داشتن (سنگر و مواضع و غیره)
The soldiers held their positions.
سربازان مواضع خود را حفظ کردند.
We will hold this bunker at all costs.
ما این سنگر را به هر قیمتی شده نگه خواهیم داشت.
گرفتن (بخشی از بدن بهویژه گوش با یک یا هر دو دست)
She hold her ears.
گوشهایش را گرفت.
He held his child's ears during the fireworks show.
او در مراسم آتشبازی گوشهای فرزندش را گرفته بود.
اعتبار داشتن، معتبر بودن
The guarantee on my phone will hold for another year.
گارانتی گوشی من تا یک سال دیگر اعتبار خواهد داشت.
My passport is set to hold validity until 2030.
گذرنامهی من تا سال ۲۰۳۰ اعتبار دارد.
نگه داشتن (موادمخدر)
He's been arrested for holding drugs in his apartment.
او به دلیل نگه داشتن موادمخدر در آپارتمانش دستگیر شده است.
The police warned him not to hold any illegal substances.
پلیس به او هشدار داد که از نگه داشتن مواد غیرقانونی خودداری کند.
زندان
He spent years in a hold.
چندین سال در زندان بود.
The inmate tried to escape from his cell in the hold.
زندانی سعی کرد از سلول خود در زندان فرار کند.
جلوگیری کردن، مانع شدن
سخنرانی کردن، اطناب کردن، به تفصیل شرح دادن
خودداری کردن، جلوی خود را گرفتن، در دل نگه داشتن، بروز ندادن
(عامیانه) با سماجت یا پایداری خواستار بودن
عقب انداختن، به تعویق انداختن
خراب یا فروریخته نشدن، کامل باقی ماندن، بههم چسبیده باقی ماندن
وفادار ماندن، تغییر عقیده ندادن، (کماکان) از چیزی پیروی کردن
دوام آوردن، پایدار ماندن، تاب آوردن
عقب انداختن، به تأخیر انداختن
سرقت کردن، دستبرد زدن (با اسلحه)
1- همعقیده بودن با، طرفداری کردن 2- رضایت دادن
حکمروا بودن، فرمانروا بودن، چیره بودن، سلطه داشتن، رواج داشتن
محکم نگه داشتن، محکم گرفتن
در دست گرفتن، نگهداشتن، به دست آوردن
1- در دست گرفتن 2- کسب کردن، بدست آوردن، یافتن
1- در دست گرفتن، نگهداشتن 2- کنترل چیزی را بهدست آوردن، مالک شدن، بهدست آوردن
1- آب داشتن، آب در خود نگاه داشتن 2- منطقی بودن، با واقعیات جور درآمدن
ابزار خانگی، کالاهای خانگی
متنفر بودن (از)
در موقعیت شاهین ترازو بودن، موازنهی قوا را در اختیار داشتن، موازنهی (تعادل) قدرت را حفظ کردن
hold (or take) counsel (with somebody)
مشاوره (کنکاش) کردن (با کسی)
قاپیدن، (ناگهان و محکم) گرفتن
دست یکدیگر را گرفتن، دست در دست هم بودن
محترم داشتن، بزرگداشت کردن
1- گرفتن، با دست نگه داشتن 2- درک کردن
مهار کردن، لگام زدن، تحت کنترل درآوردن
در جای خود نگه داشتن (یا محکم کردن یا مستقر کردن)
(ورزش و غیره) رکورد (چیزی را) در دست داشتن
مسئول چیزی شناختن، مقصر دانستن
(بحث و استدلال و قانون) به قوت خود باقی بودن، صادق بودن
دست نگهدار!، توقف کن!، وایسا!
(علیرغم مشکلات) وضع خود را حفظ کردن
hold something against somebody
مورد نکوهش قرار دادن، کسی را برای کاری مذمت کردن، به رخ کسی کشیدن
(عامیانه) بیقاعده و قانون، بیحدوحصر، بدون محدودیت
(محاوره) تأمل کردن، درنگ کردن، زود تصمیم نگرفتن
سرکیسهی پول را در دست داشتن، اختیار پول را داشتن
برتری داشتن، برگهای برنده را در دست داشتن
نفس خود را حبس کردن، دم نزدن، (با هیجان) در انتظار بودن
به خوبی چیز دیگری نبودن، به پای چیز دیگری نرسیدن، به گرد کسی نرسیدن
1- دربار برپا کردن 2- معرکه گرفتن، مرکز توجه شدن
موجب ترس نشدن، واهمه نداشتن
دارا بودن، داشتن
(در مسابقه یا عملیات رزمی یا بازرگانی و غیره) ادامه دادن (به فعالیت)، (بهطور موفقیتآمیز) دنبال کردن
1- دست از تیراندازی برداشتن، تیراندازی نکردن 2- (مجازی) جلو حرارت خود را گرفتن
(در پارلمان و غیره) نطق کردن، (به نوبهی خود) سخنرانی کردن
1- پدآفند کردن، (از دژ) دفاع کردن 2- (عامیانه - در غیاب دیگران یا هنگام نیاز شدید) کارها را اداره کردن، پاییدن، مواظب جایی بودن
استقامت کردن، پابرجا ماندن، پایداری کردن
(عبارتی که در برخی مراسم زناشویی به کار میرود) برای تمام عمر داشتن
امیدوار بودن، امید داشتن
خط دفاعی را حفظ کردن، عقبنشینی نکردن، به مقاومت ادامه دادن
سکوت کردن، دم برنیاوردن
حرف نزدن، سکوت کردن، جلو دهان (یا زبان) خود را گرفتن
1- آب داشتن، آب در خود نگاه داشتن 2- منطقی بودن، با واقعیات جور درآمدن
get (or hold) the whip hand over somebody
(انگلیس - عامیانه) بر کسی مسلط بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hold» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hold