آخرین به‌روزرسانی:

Underpin

ˌʌndərˈpɪn ˌʌndəˈpɪn

گذشته‌ی ساده:

underpinned

شکل سوم:

underpinned

سوم‌شخص مفرد:

underpins

وجه وصفی حال:

underpinning

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive formal

تقویت کردن، پشتیبانی کردن، حمایت کردن، پی‌ریزی کردن، اساس چیزی بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Trust is the value that underpins every successful relationship.

اعتماد، ارزشی است که پایه‌واساس هر رابطه‌ی موفقی را تشکیل می‌دهد.

Scientific theories are often underpinned by years of research and evidence.

نظریه‌های علمی اغلب با سال‌ها تحقیق و شواهد پشتیبانی می‌شوند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

When restoring the old bridge, engineers had to underpin its main supports to ensure its stability.

هنگام بازسازی پل قدیمی، مهندسان مجبور بودند پایه‌های اصلی آن را تقویت کنند تا ثبات آن تضمین شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد underpin

  1. verb to provide a basis for
    Synonyms:
    base establish support ground build found rest predicate root corroborate bear out

ارجاع به لغت underpin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «underpin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/underpin

لغات نزدیک underpin

پیشنهاد بهبود معانی