گذشتهی ساده:
underpinnedشکل سوم:
underpinnedسومشخص مفرد:
underpinsوجه وصفی حال:
underpinningتقویت کردن، پشتیبانی کردن، حمایت کردن، پیریزی کردن، اساس چیزی بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Trust is the value that underpins every successful relationship.
اعتماد، ارزشی است که پایهواساس هر رابطهی موفقی را تشکیل میدهد.
Scientific theories are often underpinned by years of research and evidence.
نظریههای علمی اغلب با سالها تحقیق و شواهد پشتیبانی میشوند.
When restoring the old bridge, engineers had to underpin its main supports to ensure its stability.
هنگام بازسازی پل قدیمی، مهندسان مجبور بودند پایههای اصلی آن را تقویت کنند تا ثبات آن تضمین شود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «underpin» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/underpin