آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۷ شهریور ۱۴۰۴

    Establish

    ɪˈstæblɪʃ ɪˈstæblɪʃ

    گذشته‌ی ساده:

    established

    شکل سوم:

    established

    سوم‌شخص مفرد:

    establishes

    وجه وصفی حال:

    establishing

    معنی establish | جمله با establish

    verb - transitive B2

    کسب‌وکار تأسیس کردن، بنیان‌گذاری کردن، ایجاد کردن، پایه‌گذاری کردن، برپا کردن (سازمان یا شرکتی که برای مدت طولای پابرجا می‌ماند)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کسب‌وکار

    مشاهده

    The foundation was established with the goal of protecting cultural heritage.

    بنیاد با هدف حفاظت از میراث فرهنگی پایه‌گذاری شد.

    They established a small family business that still runs today.

    آن‌ها کسب‌وکار خانوادگی کوچکی را تأسیس کردند که هنوز هم ادامه دارد.

    verb - transitive C1

    برقرار کردن، ایجاد کردن (ارتباط یا رابطه)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    They established communication with local communities to better understand their needs.

    آن‌ها برای درک بهتر نیازهای جوامع محلی، ارتباط برقرار کردند.

    It takes time to establish a good working relationship with a new client.

    ایجاد رابطه‌ی کاری خوب با مشتری جدید، زمان‌بر است.

    verb - transitive C1

    جا انداختن، تثبیت کردن، شناساندن

    The new restaurant has already established a reputation for excellent service.

    رستوران جدید به‌سرعت شهرتی برای خدمات عالی برای خود به دست آورده است.

    The scientist established her name in the field of genetics through groundbreaking research.

    آن دانشمند با پژوهش‌های پیشگامانه، نام خود را در حوزه‌ی ژنتیک جا انداخت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    That book established his fame as a poet.

    آن کتاب ناموری او را به‌‌عنوان شاعر اثبات کرد.

    verb - transitive formal C2

    ثابت کردن، محرز کردن، به اثبات رساندن، مشخص کردن، معلوم کردن

    It was established that the document had been forged.

    مشخص شد که آن سند جعل شده است.

    Investigators are trying to establish the exact cause of the accident.

    بازرسان در تلاش‌اند علت دقیق حادثه را معلوم کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an established fact

    واقعیت محقق

    verb - transitive

    مستقر کردن، پایدار کردن، جاگیر کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The family established itself in a large house.

    خانواده در منزل بزرگی مستقر شد.

    They established the tent on solid ground.

    آن‌ها چادر را روی زمینی محکم برپا کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to establish a statue firmly in its place

    مجسمه را محکم در جای خود مستقر کردن

    to establish a habit

    عادتی را ایجاد کردن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد establish

    1. verb set up, organize
      Synonyms:
      create form start organize found institute fix place build base ground secure plant install lodge settle live station provide originate erect implant ensconce entrench constitute authorize decree enact inaugurate moor root stabilize stick put set down land endow practice rivet inculcate start ball rolling ring in lay foundation domiciliate
      Antonyms:
      destroy ruin unsettle invalidate disestablish
    1. verb authenticate; demonstrate
      Synonyms:
      verify confirm prove show validate certify determine ascertain corroborate substantiate authorize discover learn find out make out constitute base rest predicate circumstantiate decree enact legislate make prescribe ratify stay
      Antonyms:
      disprove invalidate confuse

    Collocations

    establish a connection

    برقرار کردن ارتباط

    establish a cause

    مشخص کردن علت، اثبات علت

    establish communication

    برقراری ارتباط

    establish a good relationship

    ایجاد یک رابطه خوب

    لغات هم‌خانواده establish

    • noun
      establishment
    • adjective
      established
    • verb - transitive
      establish

    سوال‌های رایج establish

    گذشته‌ی ساده establish چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده establish در زبان انگلیسی established است.

    شکل سوم establish چی میشه؟

    شکل سوم establish در زبان انگلیسی established است.

    وجه وصفی حال establish چی میشه؟

    وجه وصفی حال establish در زبان انگلیسی establishing است.

    ارجاع به لغت establish

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «establish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/establish

    لغات نزدیک establish

    • - essonite
    • - est
    • - establish
    • - establish a cause
    • - establish a connection
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.