گذشتهی ساده:
establishedشکل سوم:
establishedوجه وصفی حال:
establishingبنیاد نهادن، بنا نهادن، پایهریزی کردن، برپا کردن، تأسیس کردن، دایر کردن، تشکیل دادن، ایجاد کردن، برقرار کردن، مستقر کردن، تثبیت کردن، استوار کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
to establish a habit
عادتی را ایجاد کردن
to establish a statue firmly in its place
مجسمه را محکم در جای خود مستقر کردن
The family established itself in a large house.
خانواده در منزل بزرگی مستقر شد.
قبولاندن، ثابت کردن، به کرسی نشاندن، محرز کردن، محقق کردن، به اثبات رساندن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
That book established his fame as a poet.
آن کتاب ناموری او را بهعنوان شاعر اثبات کرد.
an established fact
واقعیت محقق
(کلیسا) رسمیت بخشیدن، رسمی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «establish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/establish