آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Establish

ɪˈstæblɪʃ ɪˈstæblɪʃ

گذشته‌ی ساده:

established

شکل سوم:

established

سوم‌شخص مفرد:

establishes

وجه وصفی حال:

establishing

معنی establish | جمله با establish

verb - transitive B2

کسب‌وکار تأسیس کردن، بنیان‌گذاری کردن، ایجاد کردن، پایه‌گذاری کردن، برپا کردن (سازمان یا شرکتی که برای مدت طولای پابرجا می‌ماند)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کسب‌وکار

مشاهده

The foundation was established with the goal of protecting cultural heritage.

بنیاد با هدف حفاظت از میراث فرهنگی پایه‌گذاری شد.

They established a small family business that still runs today.

آن‌ها کسب‌وکار خانوادگی کوچکی را تأسیس کردند که هنوز هم ادامه دارد.

verb - transitive C1

برقرار کردن، ایجاد کردن (ارتباط یا رابطه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

They established communication with local communities to better understand their needs.

آن‌ها برای درک بهتر نیازهای جوامع محلی، ارتباط برقرار کردند.

It takes time to establish a good working relationship with a new client.

ایجاد رابطه‌ی کاری خوب با مشتری جدید، زمان‌بر است.

verb - transitive C1

جا انداختن، تثبیت کردن، شناساندن

The new restaurant has already established a reputation for excellent service.

رستوران جدید به‌سرعت شهرتی برای خدمات عالی برای خود به دست آورده است.

The scientist established her name in the field of genetics through groundbreaking research.

آن دانشمند با پژوهش‌های پیشگامانه، نام خود را در حوزه‌ی ژنتیک جا انداخت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

That book established his fame as a poet.

آن کتاب ناموری او را به‌‌عنوان شاعر اثبات کرد.

verb - transitive formal C2

ثابت کردن، محرز کردن، به اثبات رساندن، مشخص کردن، معلوم کردن

It was established that the document had been forged.

مشخص شد که آن سند جعل شده است.

Investigators are trying to establish the exact cause of the accident.

بازرسان در تلاش‌اند علت دقیق حادثه را معلوم کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

an established fact

واقعیت محقق

verb - transitive

مستقر کردن، پایدار کردن، جاگیر کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

مشاهده

The family established itself in a large house.

خانواده در منزل بزرگی مستقر شد.

They established the tent on solid ground.

آن‌ها چادر را روی زمینی محکم برپا کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to establish a statue firmly in its place

مجسمه را محکم در جای خود مستقر کردن

to establish a habit

عادتی را ایجاد کردن

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد establish

Collocations

establish a connection

برقرار کردن ارتباط

establish a cause

مشخص کردن علت، اثبات علت

establish communication

برقراری ارتباط

establish a good relationship

ایجاد یک رابطه خوب

لغات هم‌خانواده establish

  • verb - transitive
    establish

سوال‌های رایج establish

گذشته‌ی ساده establish چی میشه؟

گذشته‌ی ساده establish در زبان انگلیسی established است.

شکل سوم establish چی میشه؟

شکل سوم establish در زبان انگلیسی established است.

وجه وصفی حال establish چی میشه؟

وجه وصفی حال establish در زبان انگلیسی establishing است.

ارجاع به لغت establish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «establish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/establish

لغات نزدیک establish

پیشنهاد بهبود معانی