حکم کردن، حکم، فرمان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a king's decree
فرمان پادشاه
a court's decree
حکم دادگاه
the Pope's decree
فتوای پاپ
Such has been the decree of fate.
خواست سرنوشت چنین بوده است.
It was decreed that all prisoners should be freed.
فرمان صادر شد که همهی زندانیان آزاد شوند.
Destiny had decreed that they should marry each other.
سرنوشت مقرر کرده بود که آنها با هم ازدواج کنند.
(بدون رأی و صلاحدید مردم) به امر خود حکومت کردن، خودکامگی کردن
طلاق باین
طلاق مشروط، ضربالعجل طلاق
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «decree» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/decree