امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Decree

dɪˈkriː dɪˈkriː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb countable
حکم کردن، حکم، فرمان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a king's decree
- فرمان پادشاه
- a court's decree
- حکم دادگاه
- the Pope's decree
- فتوای پاپ
- Such has been the decree of fate.
- خواست سرنوشت چنین بوده است.
- It was decreed that all prisoners should be freed.
- فرمان صادر شد که همه‌ی زندانیان آزاد شوند.
- Destiny had decreed that they should marry each other.
- سرنوشت مقرر کرده بود که آن‌ها با هم ازدواج کنند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decree

  1. noun mandate, legal order
    Synonyms:
    act announcement behest bidding charge charging command commandment declaration decretum dictum direction directive edict enactment injunction instruction judgment law order ordinance precept prescript proclamation promulgation pronouncement rap regulation rule ruling say statute the riot act the word ukase
  1. verb order rule or action
    Synonyms:
    announce command compel constrain decide declare demand determine dictate enact force impose lay down the law oblige ordain prescribe proclaim pronounce put one’s foot down read the riot act require rule set

Collocations

  • rule by decree

    (بدون رأی و صلاح‌دید مردم) به امر خود حکومت کردن، خودکامگی کردن

Idioms

  • decree nisi

    طلاق مشروط، ضرب‌العجل طلاق

ارجاع به لغت decree

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decree» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decree

لغات نزدیک decree

پیشنهاد بهبود معانی