فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Directive

dəˈrektɪv / / daɪ- dəˈrektɪv / / daɪ-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    directives

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • noun adjective countable
    رهنمود
  • countable
    دستور‌دهنده، متضمن دستور، امریه
    • - Each directive was signed by the commander himself.
    • - هر یک از دستورات به‌شخصه توسط فرمانده امضا می‌شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد directive

  1. noun command, instruction
    Synonyms: charge, communication, decree, dictate, edict, injunction, mandate, memo, memorandum, message, notice, order, ordinance, regulation, ruling, ukase, word
    Antonyms: answer

ارجاع به لغت directive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «directive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/directive

لغات نزدیک directive

پیشنهاد بهبود معانی