با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Directly

dəˈrektli / / daɪ- dəˈrektli / / daɪ-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more directly
  • صفت عالی:

    most directly

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb B1
مستقیم، به‌طور مستقیم، سرراست، یک‌راست، بی‌درنگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The child went directly toward the cookies.
- کودک یکراست به طرف شیرینی‌ها رفت.
- You are directly responsible.
- شما کاملاً مسئول هستید.
- He stood directly in front of them.
- او درست جلو آن‌ها ایستاد.
- Please phone him directly.
- لطفاً بی‌درنگ به او تلفن بزنید.
- Get a doctor directly!
- فوراً دکتر بیاورید!
- I'll write to him directly.
- به زودی به او خواهم نوشت.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد directly

  1. adverb the shortest route
    Synonyms: as a crow flies, beeline, dead, direct, due, exactly, plump, precisely, right, slam bang, slap, smack, smack dab, straight, straightly, undeviatingly, unswervingly, without deviation
    Antonyms: indirectly
  2. adverb as soon as possible
    Synonyms: anon, at once, contiguously, dead, due, first off, forthwith, immediately, in a second, instantaneously, instanter, instantly, presently, promptly, pronto, quickly, right away, shortly, speedily, straightaway, straight off
  3. adverb straightforwardly
    Synonyms: candidly, face-to-face, honestly, in person, literally, openly, personally, plainly, point-black, truthfully, unequivocally, verbatim, without prevarication, word for word
    Antonyms: indirectly

لغات هم‌خانواده directly

ارجاع به لغت directly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «directly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/directly

لغات نزدیک directly

پیشنهاد بهبود معانی