موبهمو، نعلبهنعل، واوبهواو، لفظبهلفظ، کلمهبهکلمه، لغتبهلغت، عیناً
He copied the document verbatim to ensure accuracy.
او برای حصول اطمینان از درستی، کلمهبهکلمهی سند را رونویسی کرد.
She repeated the instructions verbatim without missing a word.
او دستورالعملها را موبهمو و بدون جا انداختن حتی کلمهای بازگو کرد.
موبهمو، نعلبهنعل، واوبهواو، لفظبهلفظ، کلمهبهکلمه، لغتبهلغت، عینی، دقیق، کامل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They required a verbatim translation of the document.
آنها خواستار ترجمهی وابهواو سند بودند.
The lawyer provided a verbatim account of the witness's statement.
وکیل شرح دقیقی از اظهارات شاهد را ارائه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «verbatim» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/verbatim