(محاوره) واقعاً، جدا، تقریباً، چنانچه گویی، جدیجدی، راستیراستی
take something literally
چیزی را جدی گرفتن
take somebody literally
حرفهای کسی را جدی گرفتن
The house literally burned to the ground.
خانه واقعاً سوخت و با زمین یکسان شد.
She literally flew from the room.
مثل این بود که از اتاق به بیرون پرواز کند.
The bright light literally blinded me.
نور شدید تقریباً کورم کرد.
کلمه به کلمه، لفظ به لفظ، واژه به واژه، مو به مو، جزء به جزء
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to translate a passage literally
متنی را واژه به واژه ترجمه کردن
بهطور تحتاللفظی، به معنای حقیقی کلمه، به معنای واقعی کلمه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «literally» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/literally