امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Undoubtedly

    ʌnˈdaʊtɪdli ʌnˈdaʊtɪdli
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adverb B2
    بدون شک، بی‌گمان، مسلماً، یقیناً، بلاتردید، بدون تردید، بی‌تردید link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - Undoubtedly, there were financial and time constraints which limited the scope of the study and these are fully recognized by the researcher.
    - بی‌تردید محدودیت‌های مالی و زمانی دامنه‌ی تحقیق را محدود می‌کرد و پژوهشگر این موارد را کاملاً می‌دانست.
    - There is undoubtedly a great deal of corruption in football.
    - بی‌گمان فساد زیادی در فوتبال وجود دارد.
    - A new war would undoubtedly lead to the catastrophic disruption of supplies of food and water.
    - جنگ جدید مسلماً به بروز اختلال فاجعه‌بار در تأمین غذا و آب، منجر خواهد شد.
    - Undoubtedly, some will disagree.
    - بدون شک برخی مخالف خواهند بود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد undoubtedly

    1. adverb certainly
      Synonyms:
      surely definitely indeed really truly undeniably unquestionably without doubt of course doubtless assuredly easily unmistakably beyond question beyond shadow of a doubt well
      Antonyms:
      doubtfully questionably indefinite

    لغات هم‌خانواده undoubtedly

    • verb - transitive
      doubt

    ارجاع به لغت undoubtedly

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «undoubtedly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/undoubtedly

    لغات نزدیک undoubtedly

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    ده واحدی دهانه باجه دهانه منقار مانند دو کوژ دوازده دوجین دوام ندارد دوباره ارزیابی کردن دوباره بکار بردنی دوباره بیمه کردن دوباره تنظیم کردن دوباره سازمان دادن دوباره سهم دادن دوباره گذاری دوباره به خدمت احضار شده دوبلین دوبندی دوتکه دود بیرون دادن دودآکنی دودو