فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Speedily

ˈspiːdli ˈspiːdli

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

به‌سرعت، با سرعت، سریعاً، سریع، تند، بی‌معطلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The repairman fixed the broken appliance speedily.

تعمیرکار دستگاه خراب را به‌سرعت تعمیر کرد.

The package was delivered speedily.

بسته بی‌معطلی تحویل داده شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The athlete ran speedily towards the finish line.

ورزشکار با سرعت به سمت خط پایان دوید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد speedily

  1. adjective rapidly
    Synonyms:
    fast abruptly
  1. adverb with rapid movements
    Synonyms:
    quickly rapidly apace chop-chop

لغات هم‌خانواده speedily

  • adverb
    speedily

ارجاع به لغت speedily

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «speedily» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/speedily

لغات نزدیک speedily

پیشنهاد بهبود معانی