امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Speeding

    ˈspiːdɪŋ ˈspiːdɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      sped

    • شکل سوم:

      sped

    • سوم‌شخص مفرد:

      speeds

    معنی

    noun
    (رانندگی) سرعت غیرمجاز، تندرانی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد speeding

    1. noun changing location rapidly
      Synonyms:
      speed hurrying exceeding the speed limit reckless driving careless driving breaking the speed law
    1. verb move fast
      Synonyms:
      running hurrying dashing racing zipping zooming sprinting hastening hustling darting whizzing flashing flying scooting bolting rushing tearing hasting accelerating shooting pelting barrelling rocketing clipping winging whirling galloping dispatching quickening nipping trotting pacing bustling scouring sailing rating whisking bucketing ripping knotting precipitating favoring faring facilitating expediting flitting propelling prospering
      Antonyms:
      hindering
    1. verb move faster
      Synonyms:
      hastening hurrying advancing furthering expediting quickening accelerating hustling
      Antonyms:
      slowing delaying halting

    لغات هم‌خانواده speeding

    • verb - transitive
      speed

    ارجاع به لغت speeding

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «speeding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/speeding

    لغات نزدیک speeding

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دوفتیله ای دوقطعه ساز دولتمرد با نفوذ دون روال دون شمردن کسی دون پندارانه دونویسه دوکپهای دوگنجایشی دو آسه ای دچار اعتصاب دچار جنون آتش افروزی دچار روان تکان کردن دچار ضلالت شدن دچار غفلت دچارصفرا دچار تورم دچار دلهره دچار روان شیدایی دژ روان کردن روحیه