۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚
خرید با تخفیف

    Scouring

    American: ˈskaʊərɪŋ British: ˈskaʊərɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      scoured

    • شکل سوم:

      scoured

    • سوم‌شخص مفرد:

      scours

    معنی

    noun
    پشم‌شویی، تمیز‌کاری

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد scouring

    1. verb to move swiftly
      Synonyms:
      running rushing hurrying speeding darting dashing sprinting racing tearing bolting zooming shooting flying scooting hustling whizzing hasting hastening pelting barrelling rocketing zipping whirling flashing winging sailing bucketing trotting flitting whisking bustling ripping nipping
    1. verb search thoroughly
      Synonyms:
      seeking combing inquiring rummaging foraging ransacking
      Antonyms:
      ignoring overlooking
    1. verb clean with hard rubbing
      Synonyms:
      cleaning washing rubbing scrubbing cleansing polishing brightening swabbing flushing buffing purging searching combing raking foraging rummaging traversing hurrying scurrying
      Antonyms:
      dirtying rusting
    1. verb to remove (an outer layer or adherent matter) by rubbing a surface with considerable pressure
      Synonyms:
      scrubbing scraping
    1. verb rub hard or scrub
      Synonyms:
      abrading
    1. noun the act of cleaning a surface by rubbing it with a brush and soap and water
      Synonyms:
      scrubbing scrub

    ارجاع به لغت scouring

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «scouring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scouring

    لغات نزدیک scouring

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه