۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚
خرید با تخفیف

    Scraping

    American: ˈskreɪpɪŋ British: ˈskreɪpɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      scraped

    • شکل سوم:

      scraped

    • سوم‌شخص مفرد:

      scrapes

    معنی‌ها

    noun
    خراشیدن، مالش، خراش، عمل تراشیدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    noun
    صدای خراشیدن یا اصطکاک
    noun
    (جمع) تراشه
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد scraping

    1. verb to be severely sparing in order to economize
      Synonyms:
      skimping pinching scrimping stinting
    1. verb bruise, cut, or injure the skin or the surface of
      Synonyms:
      cutting scratching skinning grazing abrading rubbing marring troubling removing erasing digging cutting spotting collecting feeding gathering fighting scouring clawing rasping scuffling shaving gashing corroding holing messing amassing scrimping pickling rowing grating
      Antonyms:
      wasting spending squandering
    1. verb scratch repeatedly
      Synonyms:
      scrubbing scouring grating
      Antonyms:
      smoothing
    1. verb gather (money or other resources) together over time
      Synonyms:
      scratching
    1. noun a deep bow with the foot drawn backwards (indicating excessive humility)
      Synonyms:
      scratch scrape scratching
    1. verb bend the knees and bow in a servile manner
      Synonyms:
      kowtowing genuflecting

    ارجاع به لغت scraping

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «scraping» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scraping

    لغات نزدیک scraping

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه