با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Smoothing

American: ˈsmuːðɪŋ British: ˈsmuːðɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

هموارسازی، صاف‌سازی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد smoothing

  1. verb Make (a surface) shine
    Synonyms: polishing, levelling, planing, flattening, ironing, glossing, straightening, tranquilizing, shining, soothing, varnishing, sleeking, pressing, flatting, evening, preening, glazing, palliating, burnishing, gentling, grading, facilitating, easing, comforting, civilizing, calming
    Antonyms: wrinkling
  2. verb Make peace
    Synonyms: polishing, mitigating, refining, mellowing, palliating, perfecting
    Antonyms: wrinkling, upsetting, aggravating, irritating, inciting, roughing, agitating

ارجاع به لغت smoothing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «smoothing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/smoothing

لغات نزدیک smoothing

پیشنهاد بهبود معانی