آخرین به‌روزرسانی:

Exfoliate

eksˈfoʊlieɪt eksˈfəʊlieɪt

گذشته‌ی ساده:

exfoliated

شکل سوم:

exfoliated

سوم‌شخص مفرد:

exfoliates

وجه وصفی حال:

exfoliating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

لایه‌برداری کردن، برداشته شدن لایه (پوست)

I exfoliate my face every morning

هر روز صبح صورتم را لایه‌برداری می‌کنم.

Remember to exfoliate your face regularly to keep your skin looking fresh and healthy.

به خاطر داشته باشید که پوست صورت خود را مرتباً لایه‌برداری کنید تا پوستی شاداب و سالم داشته باشید.

verb - transitive

انداختن، افتادن (پوست یا لایه یا پوسته و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The lizard can exfoliate its scales to reveal shiny new skin underneath.

مارمولک می‌تواند پوسته‌های خود را بیندازد تا پوست جدید براق زیر آن نمایان شود.

The snake will exfoliate its skin as it grows.

مار پس از رشد، پوستش را می‌اندازد.

verb - intransitive verb - transitive

پوسته‌پوسته شدن، ورقه‌ورقه شدن، پوسته‌پوسته کردن، ورقه‌ورقه کردن

As the tree continued to grow, its outer layer started to exfoliate.

با ادامه‌ی رشد درخت، لایه‌ی بیرونی آن شروع به پوسته‌پوسته شدن کرد.

Over time, the tree's bark will exfoliate.

با گذشت زمان، پوست درخت پوسته‌پوسته می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد exfoliate

  1. verb peel
    Synonyms:
    shed flake off scale off doff desquamate

ارجاع به لغت exfoliate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exfoliate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/exfoliate

لغات نزدیک exfoliate

پیشنهاد بهبود معانی