با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Exfoliate

eksˈfoʊlieɪt eksˈfəʊlieɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    exfoliated
  • شکل سوم:

    exfoliated
  • سوم شخص مفرد:

    exfoliates
  • وجه وصفی حال:

    exfoliating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive verb - transitive
    لایه‌برداری کردن، برداشته شدن لایه (پوست)
    • - I exfoliate my face every morning
    • - هر روز صبح صورتم را لایه‌برداری می‌کنم.
    • - Remember to exfoliate your face regularly to keep your skin looking fresh and healthy.
    • - به خاطر داشته باشید که پوست صورت خود را مرتباً لایه‌برداری کنید تا پوستی شاداب و سالم داشته باشید.
  • verb - transitive
    انداختن، افتادن (پوست یا لایه یا پوسته و غیره)
    • - The lizard can exfoliate its scales to reveal shiny new skin underneath.
    • - مارمولک می‌تواند پوسته‌های خود را بیندازد تا پوست جدید براق زیر آن نمایان شود.
    • - The snake will exfoliate its skin as it grows.
    • - مار پس از رشد، پوستش را می‌اندازد.
  • verb - intransitive verb - transitive
    پوسته‌پوسته شدن، ورقه‌ورقه شدن، پوسته‌پوسته کردن، ورقه‌ورقه کردن
    • - As the tree continued to grow, its outer layer started to exfoliate.
    • - با ادامه‌ی رشد درخت، لایه‌ی بیرونی آن شروع به پوسته‌پوسته شدن کرد.
    • - Over time, the tree's bark will exfoliate.
    • - با گذشت زمان، پوست درخت پوسته‌پوسته می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد exfoliate

  1. verb peel
    Synonyms: desquamate, doff, flake off, scale off, shed

ارجاع به لغت exfoliate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exfoliate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/exfoliate

لغات نزدیک exfoliate

پیشنهاد بهبود معانی