امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Knotting

American: ˈnɒtɪŋ British: ˈnɒtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    knotted
  • شکل سوم:

    knotted
  • سوم‌شخص مفرد:

    knots

معنی

noun
(سوزنکاری و خیاطی) حاشیهی گرهدار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد knotting

  1. verb Tangle or complicate
    Synonyms: tangling, ravelling
    Antonyms: lining, unravelling, untying, disentangling
  2. verb To make fast or firmly fixed, as by means of a cord or rope
    Synonyms: tying, snarling, hitching, fastening, tangling, puzzling, meshing, securing, lumping, looping, linking, entangling, binding, grouping, crowding, braiding, bowing, bonding

ارجاع به لغت knotting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «knotting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/knotting

لغات نزدیک knotting

پیشنهاد بهبود معانی