معنی knotty به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈnɑːti ˈnɒti

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

صفت تفضیلی:
knottier
صفت عالی:
knottiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

گره‌دار، غامض

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- a knotty board

- تخته‌ی پرگره

- a knotty old oak tree

- درخت بلوط کهنسال و گره‌گره

- a knotty problem

- مسئله‌ی بغرنج

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد knotty

adjective troublesome

Synonyms: baffling, complex, complicated, difficult, effortful, elaborate, formidable, Gordian, hard, intricate, involved, labyrinthine, mazy, mystifying, perplexing, problematical, puzzling, ramified, reticular, rough, rugged, sophisticated, sticky, terrible, thorny, tough, tricky, uphill

Antonyms: simple, uncomplicated, untroublesome

ارجاع به لغت knotty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «knotty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/knotty

لغات نزدیک knotty

- knotter
- knotting
- knotty
- knotty pine
- knout

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

glasses glass ticket taxi wheel boat water pail cafe trousers bedroom table nose bird elephant box money towel