آخرین به‌روزرسانی:

Knotted

ˈnɑːt̬ɪd ˈnɒtɪd

سوم‌شخص مفرد:

knots

وجه وصفی حال:

knotting

معنی و نمونه‌جمله

adjective

گره‌دار، برآمده، قلنبه، سفت، دشوار، جمع شده، ازدحام کرده، کلاله‌دار، منگوله‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

a knotted situation

وضعیت گره‌خورده (یا دشوار)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد knotted

  1. adjective tied
    Synonyms:
    fastened linked engaged lashed entangled meshed twisted looped hitched coiled snagged seized bunched banded bent spliced tangled braided intertwined gnarled clumped clustered whirled warped clinched lassoed perplexed
    Antonyms:
    free loose separate

سوال‌های رایج knotted

وجه وصفی حال knotted چی میشه؟

وجه وصفی حال knotted در زبان انگلیسی knotting است.

سوم‌شخص مفرد knotted چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد knotted در زبان انگلیسی knots است.

ارجاع به لغت knotted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «knotted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/knotted

لغات نزدیک knotted

پیشنهاد بهبود معانی