امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Coiled

kɔɪld kɔɪld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    coils
  • وجه وصفی حال:

    coiling

معنی

adjective
چنبره‌زده، حلقه‌شده، حلقه‌زده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد coiled

  1. verb To wind or move in a spiral course
    Synonyms:
    wreathed wound spiralled twisted twined rolled curled entwined intertwined snaked looped twirled corkscrewed woven lapped tensed rotated folded fussed encircled
    Antonyms:
    ravelled unwound straightened
  1. adjective Curled or wound (especially in concentric rings or spirals)
    Antonyms:
    uncoiled
  1. adjective
    Synonyms:
    helicoid tortile

ارجاع به لغت coiled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coiled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/coiled

لغات نزدیک coiled

پیشنهاد بهبود معانی