با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Coiled

kɔɪld kɔɪld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    coils
  • وجه وصفی حال:

    coiling

معنی

adjective
چنبره‌زده، حلقه‌شده، حلقه‌زده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد coiled

  1. verb To wind or move in a spiral course
    Synonyms: wreathed, wound, spiralled, twisted, twined, rolled, curled, entwined, intertwined, snaked, looped, twirled, corkscrewed, woven, lapped, tensed, rotated, folded, fussed, encircled
    Antonyms: ravelled, unwound, straightened
  2. adjective Curled or wound (especially in concentric rings or spirals)
    Antonyms: uncoiled
  3. adjective
    Synonyms: helicoid, tortile

ارجاع به لغت coiled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coiled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/coiled

لغات نزدیک coiled

پیشنهاد بهبود معانی