با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Halting

ˈhɑːlt̬ɪŋ ˈhɔːltɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    halted
  • شکل سوم:

    halted
  • سوم شخص مفرد:

    halts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • مکث‌دار، سکته‌دار، غیر‌مداوم
    • - a halting gait
    • - گام‌برداری لنگان‌لنگان
    • - a halting speech
    • - سخن پر از تته‌پته
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد halting

  1. adjective hesitant
    Synonyms: awkward, bumbling, clumsy, doubtful, faltering, gauche, imperfect, indecisive, inept, irresolute, labored, limping, lumbering, maladroit, slow, stammering, stumbling, stuttering, tentative, uncertain, unhandy, vacillating, vacillatory, wavering, wooden
    Antonyms: flowing, smooth, unhesitating

ارجاع به لغت halting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «halting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/halting

لغات نزدیک halting

پیشنهاد بهبود معانی