افسار، تسمه، افسار کردن، پالهنگ، مهار، (وزنهبرداری) هالتر، طناب چوبهدار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He tied the ass to the tree with its halter.
او خر را با افسارش به درخت بست.
He was dangling with a halter around his neck.
او از طنابی به دور گردنش آویزان بود.
I haltered the horse securely to the tree.
اسب را محکم به درخت بستم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «halter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/halter