Strangle

ˈstræŋɡl ˈstræŋɡl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    strangled
  • شکل سوم:

    strangled
  • سوم‌شخص مفرد:

    strangles
  • وجه وصفی حال:

    strangling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
گلوی کسی را فشردن، خفه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He strangled the landlord with his bare hands.
- با دستان خالی خود صاحبخانه را خفه کرد.
- The government strangled free speech.
- دولت آزادی سخن را خفه کرد.
- The child's neck was caught between two branches and she strangled.
- گردن کودک میان دوشاخه گیرافتاد و او خفه شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد strangle

  1. verb choke, stifle
    Synonyms: asphyxiate, gag, garrote/garrotte, inhibit, kill, muffle, quelch, repress, restrain, shush, smother, squelch, strangulate, subdue, suffocate, suppress, throttle
    Antonyms: free, let go, loose

ارجاع به لغت strangle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «strangle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/strangle

لغات نزدیک strangle

پیشنهاد بهبود معانی