گذشتهی ساده:
strangledشکل سوم:
strangledسومشخص مفرد:
stranglesوجه وصفی حال:
stranglingگلوی کسی را فشردن، خفه کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He strangled the landlord with his bare hands.
با دستان خالی خود صاحبخانه را خفه کرد.
The government strangled free speech.
دولت آزادی سخن را خفه کرد.
The child's neck was caught between two branches and she strangled.
گردن کودک میان دوشاخه گیرافتاد و او خفه شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «strangle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/strangle