فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Repress

rɪˈpres rɪˈpres

گذشته‌ی ساده:

repressed

شکل سوم:

repressed

سوم‌شخص مفرد:

represses

وجه وصفی حال:

repressing

توضیحات:

شکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای آخر: re-press

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

جلوی چیزی را گرفتن، فروخوردن، سرکوب کردن (احساسات و عواطف و امیال و عطسه و خنده و غیره)

The audience could not repress their tears.

حضار نمی‌توانستند جلوی اشک خود را بگیرند.

to repress one's laughter

جلوی خنده‌ی خود را گرفتن

verb - transitive

سرکوب کردن، فرونشاندن، فروخواباندن (شورش و غیره) (به‌ویژه با استفاده از زور)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The government deployed police officers to repress the protest and prevent it from escalating.

حکومت مأموران پلیس را برای سرکوب اعتراض و جلوگیری از تشدید آن مستقر کرد.

Hitler used his power to repress any form of opposition.

هیتلر از قدرتش برای سرکوب هر گونه مخالفت استفاده کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He was sent to repress the tumult.

او را فرستادند که غائله را بخواباند.

verb - transitive

زیست‌شناسی (ژنتیک) سرکوب کردن، ناکار کردن، غیرفعال کردن (ژن)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی زیست‌شناسی

مشاهده

The drug is designed to repress the production of certain enzymes in the body.

این دارو برای سرکوب تولید آنزیم‌های خاص در بدن طراحی شده است.

The goal of the study is to understand how certain factors can repress the activity of specific genes.

هدف این مطالعه درک این موضوع است که چگونه عوامل خاصی می‌توانند فعالیت ژن‌های خاص را غیرفعال کنند.

verb - transitive

انگلیسی آمریکایی دوباره چاپ کردن

The author decided to re-press his first book after receiving feedback from readers.

نویسنده پس از دریافت بازخورد از خوانندگان تصمیم گرفت نخستین کتاب خود را دوباره چاپ کند.

The publisher had to re-press the bestselling novel.

ناشر مجبور شد رمان پرفروش را دوباره چاپ کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد repress

  1. verb keep back, hold in
    Synonyms:
    control check restrain inhibit hold back suppress subdue master overcome stifle quell curb keep in check silence muffle smother hold in crush kill collect bottle compose subjugate squelch quash rein swallow cool hinder tie up black out simmer down shush cork chasten gridlock jam up keep in keep under wraps throw cold water on lock overpower
    Antonyms:
    allow permit let go

ارجاع به لغت repress

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «repress» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/repress

لغات نزدیک repress

پیشنهاد بهبود معانی